.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

عروسی قسمت اول

پنجشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۳۵ ق.ظ
سلام

الان ی عدد بهار چاقالو نشسته و پف دار 

حساسیت منو کشت دماغم کنده شد

از دیروز صبح بگم که از خواب بیدار شدم و تند تند شروع به جمع کردن اتاق و پارچه های اضافی رو جمع کردم تا بدونم میخوام چیکار کنم

بعد کارای خونه بود 

لباس خودمم کلی کار داشت سنگدوزیش نصفه مونده بود

لباس مامانم و شلوار بابا مونده بود

بماند که ی ساعت فقط برای لباس مامان وقت گذاشتمو اخرش اون لباس نپوشید 

شلوار بابا که مجبور شدم کوتاه کنم تا بقول معروف پاچه هاش زمین جارو نکنه

دیگر همش این کار و اون کار انجام میدادم

بعد ازظهر ی دوش گرفتمو موهامو جمع کردم

بماند که روسری آقایی بالاخره سرم کردمشکلک های شباهنگShabahang

اونقده تعریف کردن از روسریم

اولیش مامان بود توی خونه 

که گفت چقد خوشگله 

دیگر اعتماد به نفسم به اعتماد به سقف رسیدشکلک های شباهنگShabahang

تاپ پوشیدیم مانتو شلوار کردیم و رووسری بر سرمان کردیم و ی شال (مال جهاز مامان بود برداشتیم ) اصلا ناخاواسته همه چی باهم ست شده بود

ماشالله هزار ماشالله 

تو خوشگلی تک هستم 

حتی حوصلم نکشید موهامو اتو بکشم دست تنهایی نمیتونستم اتو بکشم 

کلا عصر رفتم ی دوش گرفتم و موهامو رها کردم رو شونه هام

یگر ساعتای  بود اقایی گفت پاشو اماده شو

گفتم اماده بشم؟؟؟؟؟؟

گفت اره دیگه

خلاصه پاشدیم تابمونو پوشیدیم 

موهامو شونه کردمو بستمشون

میخواستم جوراب شلواری بپوشم دیدم اصلا نمیشه پام کنم کوچیک شده بود

دیگر جوراب ساق بلند برداشتم 

دامنمو و بُرس مو و گیره جادویی و ی شال بزرگ برداشتم و اماده شدم برای رفتن

یهو دیدم زن داداش اولی و داادش اولی رفتن

نمیدونستیم اونا فیلمبردارن

وقتی فهمیدیم که رفتیم عروسی دیدیم اونا توی تالار هستن

دیگر زن داداش اولی گفت برای منم جا بگیرین

ما تازه رسیده بودیم هیچ کس نیومده بود

یعد زن داادش دومی و عارف و فندق امده بودن

انقده فندق اذیشون کرده بود که زن داداش دومی نزدیک بود بشینه گریه کنه

رفتم لباسامو عوض کردم و فندق گرفتم ازش تا لباساشو عوض کنه

ماشالله لباس عارف کلی خوشگل شده بود و خیلی موهام قشنگ درست کرده بودنشکلک های شباهنگShabahang

البته به قشنگی مدل موها که درست میکنم نبودش495019_flirtysmile4.gif

خلاصه بزم عروسی شروع شد

منم  دیگر دیدم اونا بلد نیستن مجلس گرم کنن رفتم با دختر عمو کوچیکم بزمشونو گرم کردیم

اونم با اهنگ سنه جیران

دیگر ماچ ماچ کنون بودشair_kiss.gif

همش ماچم میکردن حالا انگار مجبورن خو شما که ارایش کردین رژ لبتون بر لپ های ما جا خوش کرده هاsmiley

چقد محبوب خانواده بودیمو خودمو ن نمیدونستیم

دیگر خبر داادن عروس داماد امدن ساعت 9.30 بودش رفتیم لباس پوشیدیم براشون دست زدیم امدن توی تالارSmiley

دیگر ی ساعتی بود اقایون قسمت خانم ها بودن که میخواستن شام بیارن ما هم خوشحال چون اون شیرینی و میوه که خوردم هضم شده بود 



  • ادم و حوا

نظرات (۹)

وبلاگتون خوشگله خیلی هم خوکشل.به وبلاگه ماهم بیاین
خسته نباشی
حسابی حال کریا
إد باش و همیشه به عروسی بری و انشاالله عروسی خودت با آقایی

پاسخ:
پاسخ:
سلامت باشی مینا جان
بلی خوش گذشت
انشالله
  • زندگی با طعم خوشبختی
  • این گیر جادویی شما از کدوم مدلیاست من دو نمونه مامانم برام گرفته ولی اصلا بلد نیستم باهاشون مو درست کنم.
    حسابی ترکوندیا
    خوشحالم که بهت خوش گذشته


    پاسخ:
    پاسخ:
    عکسشو میذارم
    بله حسابی ترکوندیم و خوش گذروندیم
    ممنونم
  • (^‿^)شیرین و رسول(^‿^)
  • عزیزم کاش عکس لباسی ک دوختی رو میذاشتی...
    ایشالا عروسی خودت با اقاییت

    پاسخ:
    پاسخ:
    عکسشو میذارم قسمت دوم عروسی
    ایشالله قسمت همه بکنه
    عزیزم لباستو بذار ببینیم.
    همیشه عروسی وشادی باشه

    پاسخ:
    پاسخ:
    لباسمو میذارم قسمت دوم عروسی
    ایشالله همه به خوشی شادی باشن
    خوب خدا رو شکر که بهت خوش گذشته خانومی
  • لــوسیُ لاوش
  • آره عزیزم چرا که نه
    همیشه خوش باشی

    پاسخ:
    پاسخ:
    ممنونم
    سلامت باشی خانم
    لبااااااااااااسی که دختیدی کو پس؟؟؟
    حسابی بت خوش گذشته بهارم:*


    پاسخ:
    پاسخ:
    قسمت دوم لباسامو میذارم انشالله
    بلی بهمون خوش گذشت ااساسی
    پس حسابی ترکوندی؛ خسته نباشی عکس لباسو که نزاشتی

    پاسخ:
    پاسخ:
    بلی ترکوندیم اساسی
    لباسها برای قسمت دوم هستش سلما جان