رویداد های هفته

+ رفتم دعای کمیل و دوباره نماز (ی جوری اسم ها جلو رژه میرفتن و یکی یکی یادم میومد)
+دیروز تا تونستم فندق ماچش کردم دیگه ازم فرار میکرد اخرش رفته پیش زن داداشم من چادر سر کردم برم بیمارستان یهو برگشته نیگاه نیگاه میکرد برگشتم ی ماچ محکم گرفتمش
+عاشق این شکلکم بدجورررررررررررررررررر
+ این کلمه (ها) افتاده تو دهنم [پیگیری شد به آقایی بگم یا نمنه یا بگم جانم]
+ گوشی زنگ خورد برداشتم شماره آقایی بود یهو صدای مادر عزیزم بود پشت گوشی تا جواب دادم گوشی از دستم افتاد اینقده هول شده بودم گفتم وای خدا به من زنگ زدن حرف بزنن خلاصه خودم زنگ زدم که حرف بزنم گوشی قط شد بگو شارژم تموم شده ، دیگر آقایی تماس گرفتش ترکی بلمیرم حرف زدیم
الان نیشم از این بازتره اینقده هول شده بودم نمیدونستم چی بگم کم مونده بود با مادر گرامی ترکی صحبت کنم
+ آقایی این پست خوندی کادو برام بگیری گفته باشم خیلی سخته ها اما دارم یاد میگیرم
+امشب قرعه کشی داریم و خونه ما بود جلسه باشه خیلی راحت فرمودم برویم بیرون اینجوری بهتره (سه ماهه پشت سر هم خونه ماست کمی اذیت میشوم هم اصلا نمیتونم در فضای یارخواب یا همون تراسی که شما میگین همه را مدیریت کنم )
+ انقده ذوق کردم که خدا میدونه فلفلای باغچه یدونه فلفل دادن (نگرانشون شده بودم چون گل داده بودن و به فلفل تبدیل نمیشدن بهتون تبریک میگم فلفلای نازم قدم نورسیدت
انشالله بزرگ بشه من بخورمش
)
+آهنگای این روزام ترکی شدن برای تعیین تلفظ و لهجه
+شدم کدبانو و کمک دست مامان و کار بیمارستانم فشرده شدده اساسی
+عاشق این کلمه هستم(بیام) اصلا دلم قنج میره برای بیام گفتنت
+اذان که میگن از خود بیخود میشومو میخوام فقط پر بزنم برم اون باالا بالاها
+الان دارم چیزای که میخوام بفرستم بسته بندی میکنم هرچی خودم خوردم سهمشو گذاشتم و عکسم گرفتم انشالله بعدا میذارم
+ این روزها خیلی خیلی زیباتر شدن بخاطر وجود عزیزی مثل تو
- ۹۲/۰۵/۲۵
قدم فلفل های نورسیده مبارک