حرفای ی بنده ِ روسیاه
سه شنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۲۴ ب.ظ
اخر شیفت بود
دلم جرقه زد
توی وقت باقیمانده زنگ زدم مامان
من امدم میشه اول برم نماز
گفت برو التماس دعا
رسیدیم
به نماز اول نرسیدم
با نماز عشاء نماز مغربمو خوندم
نماز عشاء تنها خواندم و فُردا
دو رکعت جدا نماز زیارت خواندم به نیت دوست
بعد نماز شروع کردن دعای توسل نشستم و خواندم دیر شده بود
منتظر بودم تمام شود و به سوی خانه روانه شوم
* ممنونم خدا برای این دعوتت تمام خستگی امروزم از تنم به یکباره رفع شد
- ۹۲/۰۵/۲۲