چند پیوست به سفرنامه
يكشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۵۲ ق.ظ
اول اینکه سفرمون یهویی شدش
همه بیخبر بودن حتی عمه گررامی که در مشهد مستقر هستن باورشون نشده بود
وقتی رسیده بودیم مشهد تازه وسایلشونو جمع میکردن
دوم اینکه اگه از آقایی نوشتم چون بی صبرانه دل تنگ بودمو و انجوری از هم جدا شده بودیم
سوم اینکه زائر نشدم ولی ی سلامی که دادم دلم روشن روشن شد
چهارم اینکه خیلی حرفای نزدم نمیخوام وبلاگمون رنگ بدی بخودش بگیره
پنجم من سنی چوخ ایستریم(برای آقایی عزیزم)
ششم من آذری زبان نیستم اما خیلی دوست دارم یاد بگیرم ترکی بلمیرم
در آخر همه رو یاد کردم بعد سفرنامه هنوز نتونستم بنویسم
اگر چیزی یادم بیاد اضافه میکنم
- ۹۲/۰۵/۲۰
لااقل ترجمه هم بنویس
شیطونک