من و تو رو در رو
چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۱۰ ب.ظ
امروز برامون جالب شد
منی که اون همه خودمو نگه میداشتم جلوت چیزی نخورم امدم جلوت نشستم غذا خوردم
تو هم جالب تر از من شده بودی
میدونی چرا
چون چشمات میگفتن دهنت آب افتاده برای اون چیزای که میخورم
اون فلفلای که ظهر خریده بودمو شسته بودمو امده بودم با اشتها جلوت میخوردم
چقد شکلک دراوردم برات
چقد خندیدیم و چقد خوشحال بودیم
خلاصه در آخر طاقتت تاب شد و رفتی نون خریدی
اونم نون مغزدار
تا تو امدی من ظرف غذامو جمع کرده بودمو داشتم میوه میخوردم
یادته؟
برگشتی گفتی تو نمیتونی ی روز بدون میوه و سبزی سر کنی
گفتم برا خوشگلی بچمون میخورم
گفت پس نوش حونت بخور
خلاصه داشتی نون مغزدار با شکلات صبحونه میخوردی
منم میوه سیب و شلیل میخوردم
خلاصه وقت رفتن من رسید و بابای کردن
اخه من نمیخوام برم
بله میدونم
چشم رفتم
- ۹۲/۰۵/۰۲