حسُ حالَم گفتنی نیس
ذوق کرده بودم که میرم نماز و بعدشم میتونم برای دعا کمیل میتونم بمونم
اونقده خوشحال بودم که خدا دستمو گرفت برد تو جمعی که مشکل داشتن و محتاج دعا بودن و التماس دعا داشتن
توی جمعی که هرکدومشون پیر و جوون ، بچه دار و بی بچه ، خونه دار و کارمند ، مجرد و متاهل امده بودن برای نماز
حالت دیشب ی حالتی غیر قابل توصیف بود
بنیابت یکی از دوستان نائب الزیاره بودم و نماز زیارت خوندم و براش دعا کردم دلخوری پیش امده براش حل بشه
چادر نماز به سر و جانماز جلوم و ی مفاتیح شروع کردم به ذکر گفتن
خیلی از دوستان جلو چشم امدن اسماشو حرفاشون التماس دعاهاشون
به اینکه ایا قابل بودم براشون دعا کنم قابل هستم براشون دعا کنم
که مداح حرفی زد که اگر خدا نمیخواست دعوت نمیشدی به این جمع
اگر خدا نمیخواست دستتو نمیگرفت بیاره این جای به این خوبی و بتونی نماز جماعت بخونی و بشه دعای کمیل بمونی و ازش بخوای
حق میگفت خدا اگر نمیخواست من پام به اینجا باز نمیشد
همیشه پای خدا درمیان است
اصلا حسم گفتنی نیس
خدایا ممنونم که منو دعوت کردی به جمع نماز ودعای کمیل
خیلی حالم زیبا بود خیلی
دلم پیش خودم نبود توی آسمونا بود
دستامو باز گذاشتمو تا خدا یاری کنه و از اون مکان دستخالی برنگردم
دلمو آزاد گذاشتم که بره اون بالا بالاها که پرواز کنه دوتا بال بهش دادم که برا خودش صفایی کنه
ی لحظه کربلا رو ترسیم کردن لحظه ای دیگه خانه کعبه رو
هنوزم هنوزم اون روز همایش مکه رو یادم نمیره
زائر نبودم اما دلم رفت و برگشت با طواف اهل نمایش طواف کرد با سنگ زدنشون سنگ زد با نمازشون نماز خوند و با محرم شدنشون محرم شد
حالا یه بار این قضیه همایشو خواهم گفت
دلم دست خودم نبود و نیست یه دعا و نماز که میرسه پر میکشه و میره اون بالای ابرا
وقتی خونده میشه
بار خدایا بیامرزآن گناهان مرا که باعث نافرمانی تو میگردد. خداوندا بیامرزان گناهان مرا که باعث نقمت و عذاب تو می شود ،پروردگارا بیامرزان گناهان مرا که نعمتهای بیشمار تو را به بدبختی و سختی تبدیل میسازد. خداوندا بیامرز نافرمانیهایم را که موجب عدم اجابت دعا میگردد .بارالها بیامرزان گناهان مرا که سبب نزول بلا می شود.پروردگارا بیامرز تمام گناهان مرا که مرتکب شده ام و همه خطاها و نافرمانیهای که انجام داده ام.
و اینگونه خواستم
بار الها زندگیمونو گونه ای قرار بده که به دست هیچ احدی محتاج نگردیم و تنها محتاج لطف تو باشیم
خدایا دلهایمان رو طوری با خود عجین کن که با یادت دلمان آرام گیرد.
خدایا به لطف کرمت و نعمت شکرگذاریم گرچه بنده گناه کاریم.
خدایا عشقت در دلمان فزونی گردان و چنان کن عشقت واگیر دار شود مبتلایت شویم
وقتی حس و حال دیشبم میخوام بنویسم کلمه ها باهام مدارا نمیکنن دستام قادر به نوشتن نمیشن دلم راضی به کلمات ساده و بی آلایش نمیشن
دلم میخواد حسم را بیان کنم اما قادر به تکلم و حرف زدن نمیشه
و در آخر خواهان سلامتی جسم و روح همه هستم تا بندگان خووبی برای خدا شویم و رو سیاه نشویم.
دیگه بعد از دعا کمیل خودمو زود رسوندم خونه و دیدم عارف و فندق و زن داداش دومی و مامان و بابا روی بارخواب (تراس) نشستن فندق که منو دید قههقه میزد
دیگه امدم خونه چایی درست کردم
بعدشم ی شام مختصر مفید جاتون خالی نون پنیر خربزه
که دیگه سفره شرمنده من یکی نشد خوردم در حد ترکیدن
بعدم دیگه ظرف نشسته پاشدم امدم پای سیستم
* هیچی به ذهنم نمیاد که حرفای حس و دلم باشه
خدایا ممنون بخاطر لطفی که درحقم کردی
- ۹۲/۰۴/۱۴