ارومِ ارومم
امدم که برم
اما نشد
خواسته هامو نادیده بگیرم
نشد که احساساتمو زیر پام بزارم
نشد که دلمو صیقل نداده و دست خالی برش گردونم
این روزا دلم هوایی خدایی شدن کرده
نمیزارم کسی مسخره ام کنه
مثل دیروز که همکارم شروع کرد به مسخره کردن خط بنده
منم گفتم این خودکار شما بنویس تا یاد بگیرم
خیلی مواظب برخوردمم
که یوقت غرور و احساسات یکی رو خرد کنم یا له کنم
چون مزه احساس و غرور خودم خیلی چشیدم
دلم شده دفتر خاطرات من و خدا
وقتی میرم تو عالم نماز
وقتی میرم زیارت
تک تک دوست و آشنا وعزیزان جلو چشمه
خیلی میخوام که بهترین ها براتون رقم بخوره
تا خوشحالی شما باعث خوشحالی ولبخند گنده ی من بشه
الان که اینجام
کلی حرف ناگفته دارم
صدای اهنگ وبلاگ توی گوشم
صدای اهنگای که داداشم توی حال پذیبرایی گذاشته خیلی خیلی قاطی پاتی شده
اما مینویسم
شاید روزی ده تا پست
شایدم روزی ی پست
شایدم هیچی
اما سر میزنم
دیروز خیلی اتفاقا افتاد خیلی حرفا زده شد خیلی محل کارم داغون بود
ی مراجعه کننده داد بیداد راه انداخت سکوت کردم فحش داد بازم سکوت کردم
کارش که تموم شد
امد عذرخواهی کرد
گفتم خواهش میکنم
دوباره عذرخواهی کرد و حلالیت گرفت
گفتم خدا ببخشه کاری نکردم
مادرش برگشت گفت خدا بهت عمر با عزت بده و صبر که چنان کردیمو جوابمون چینین شد
گفتم حاج خانوم التماس دعا من چیزی بدل نگرفتم
همکارم برگشته میگه
بهار خوبی؟
گفتم اره
گفت چرا عصبی نشدی
گفتم چون خدا باهامه
گفت دختر دیونه سرش داد میزدی
گفتم داد بزنم که خودمو خراب کنم؟ یا بشم مثل اون؟
همکارم صورتمو بوسید از خدا بهرتین ها رو میخوام
گفتم ممنون بابت دعات
همکار دیگه ام امده میگه خوبی بهار؟
میگم اره چطور مگه؟
گفت چرا مریض سر و صدا میکرد؟
گفتم درد داشته دیگه صبر درد نداره
گفت دختر بخدا خیلی صبوری خیلی خیلی صبوری خدا بهت هرچی میخوای بده
گفتم ممنون بابت دعات
مامان بیمارستان امد گفت خانم بهار بیا اینجا کارت دارم
رفتم تو اتاق بوسه بارانم کرد گفت هرگس دیگه ای میبود پدرشو درمیورد
گفتم مگه چیکار کرده قتل که نکرده
بوسم کرد و تو بغلش فشارم داد
* خدا جونم ممنونتم
- ۹۲/۰۴/۰۹
چته تو؟ بازا رشیوتو پاک کردی....؟؟؟؟؟؟؟