دلم خواست بنویسم
همینطور نشسته بودم دیدم انگاری ی چیزی خودشو میزنه به پنجره اتاق
آروم پاشدم و دیدم چندتا گنجشک و ی یا کریم پشت پنچره ان
سریع نشستم تا گوشی بردارمو چند تا عکس بگیرم
که فک کنم خیلی تابلو بازی دراوردم
همشون رفتن جز این گنجشکه
دیشب از سرکار داشتیم میومدیم خونه با سرویس
بچه یکی از همکارا با دختر سه سالش بود
بقول همکارم کلا بچه اش دیر کسی خو میگیره هیچی دیگه این فاطمه زهرا از اولی که سوار شد عاقا ما رو نیگاه کرد تا مامانش نشست به تعریف از بخش و مشکلات بخششون
بعد گفت اشتباه کرده ی دونه دختر آورده گفتم اره کمه تک دختری خوب نیس
گفت اره حیف که اشتباه کردم دوتا پسر وی دختر
میگفت این دختر من خیلی خیلی کم چیزی به اطرافیانش میده
منم گفتم پس مثل گروه خون O+که به هیچ کس نمیده اما از همه میگیره
گفت اره اینم O+گروه خونیش
یهو این گلو داد به من
مامانش گفت مهرت بدلش نشست این چیزی به کسی نمیده ها
گفتم دیده من خاله نمیشم گفته خالش بشم
گلش خیلی خوشگل بود یعنی دوتا گل داشت خوگشله رو داد به من
منم امدم خونه لباسمو عوض کردمو سجاده انداختم یادم از گل امد برداشتم گذاشتم تو سجاده ام
*الان خشک شده اما ی بوی داره آدم و یاد خاطره ها میندازه
+ممنونم خداجون ی روز دیگه هم رد شد
** اینم تقدیم به عزیزترینم
عشق گمشده ِ احساسات نیس
عشق مهربونی دلتِ برای تقسیم بین دلِ دیگه
(( اینم حرفِ دلِ من))دیگه چی میخوای آقایی؟؟؟؟
- ۹۲/۰۴/۰۱
خیلی خوشگله
لیاقت بهترینها رو داری