دستم به نوشتن نمیره
دیشب ی پست گذاشتم که اصلا کلا پرید و هیچی ازش نموند
دیروز شیفت داشتم صبح که خووابیدم تا لنگ ظهر با ی دست درد مواجه شدم
ظهرم رفتم شیفت و دوباره درد کشیدنام شروع شد
دوباره رفتم پیش دکتر خودم توی اورژانس شیفت بود
همیشه ازاورژانس بدم امده و بدم میاد
خلاصه تنها توصیه دکتر این بود ی آمپول بزنم و بیام خونه بخوابم
چرا همه فک میکنن راحت بخوابم چراااااااااا
منی که ساعت 11 سرمو میزارم 2 بزور میخوابم
باز بی اشتها شدم
دیروز تولد دخترعمه بود همونی که برای عقدش بابامو خبر نکرده بود
من که شیفت بودم گفتم اگه شیفتم نبودم پامو تولدش نمیزارم
مامانم اینا رفته بودن
من ساعت 8 شب رسیدم خونه تا ساعت 10 شب تنها بودم نماز خوندمو سیستم روشن کردم بد جوری بی اشتهام بدجوری ضعف میکنم.
بعدشم از بی حوصلگی رفتم شعر یادت نره نیگاه کردم
اصلا حوصله تعریف کردن ندارم دستم به نوشتن نمیره همین.
*خدایا شکرت
- ۹۲/۰۴/۰۱
میرسه....صبر داشته باش