ادامه منو شیفتم
مثل جت خودمو رسوندم سر خیابوووووون
تا رسیدم سرویس حرکت کرد
رفتم تو سرویس به دیونگی محض خودم خندیدم هاااااااااااا
خو یکم زودتر آماده شو که مثل جن دیدده ها به سمت سرویس نری
بماند که ظهر با یکی از همکارا کلی کل کل کردیم
خیلی خانومممه
خااااااااااااااااانوم
هیچی دیگه خیابونا شلوووووووووووغ پلووووووووووغ
رفتیم در بیمارستان
زهی خیال باطل شلووووغ پلوغ
اما اینقده کیف میده وقتی با کسی شیفتی که تمام عیار هواتو داره
موقع داغ کردنت خودشو بهت میرسونه میگه من ازتون معذرت میخوام
دیروز بیننده کلی کوچولو موچولو ها بودم
دختر پسر
در برابر مادر پدرانی که فقط در برابر نگرانی هاشون فحش نثار منو همکارانم کردن و ما هم با صبر وبردباری بیا تمام آرامش جوابشونو میدادیم
در برابر شلوغی کوچولو ها و لپ کشیدنشون دورت حلقه میشدن
شیفت دیروزمو دوست داشتم چون همنوا میشدم با ارباب رجوع
دیروز خونم به جوش آمده بود زنگ زدم ریاست و گفتم اگه قراره به اورژانسی ها در درمانگاه رسیدیگ بشه تریاژ اورژانسو بفرستین خونشون
که نوزاد با 40 درجه تب میون این همه مریض سردگم نمونه
اگه نمیدونه سوختیگی با روغن داغ جزو اورژانس ها نیست تا خودم بیام بهش آموزش بدم
منی که امروز فقط میخواستم شماره بخونمو و مریض راهنمایی کنم به اتاق پزشکان
اینو خوب میفهمم
همینطور زمانی که در حال نوبت دهی و کار اصلیِ خودمم
میتونم مردم آزاری کنم و مردمو بیازارم و بدرقه راهم کلی نفرین کنم
خلاصه سرپرست بیمارستان برگشت و عذرخواهی شما هرکس میدونین اورژانسی پذیرش نکینن
گفتم من امروز پذیرش نیستم بجای همکارم که پای صندوق رفته امدم منشی شدم اما قرار نیس اعصابمو بهم بریزم میتونم بزارم بچه هاشون رو دستشون تلف بشن و خیلی راحت بگم به من ربط نداره
دیروز دعاها به جون خریدم
چه فحشا که نشیدم
اما دعاها اثرگذار تر ه از نفرین ها
چرا چون مریض نفرینش نمیگیره
مریضای ما کلی تشکر و خدافظی کردن و معذرت خواستن
شلوغ شده بود و صدام گرفته بود چون شماره ها رو میخوندم به مریض نمیرسید
بیشتر بیمارستان مثل مهدکودکی شده بود که صدا به صدا نمیرسید
چقد روز زیبایی بود با دوتا ازهمکارام واقعا علی نور شده بود
خندیدمو گفتیمو شنیدیم
به تمام معنا شدیم گروهی زنانه که توانست درمانگاه مدیریت کنه و نیازی به نگهبان و مرد نبود
خلاصه موقع شام رفتم سلف و گلویی تازه کردم
همکار سلف از دیدنم خوشحال شده بود و میگفت چه عجب سعادت دیدنتو داشتیم خانوم
گفتم وا خجالتم ندیدین بخدا من همیشه هستم اما کم لطف منه که نمیشه بیام سلف.
خلاصه ظرف برداشتمو نشستم روی صندلی و مشغول شدم و منتظر تلفن اقایی بودم
برای خودم خیال بافی میکردم کاش میشد کنار چند نفر که دوستش داری غذا بخوری
دلم برای مامان بیمارستانم تنگ شده
خیلی خانوم خوبیه
همش زحمت میکشه سن زیادی نداره اما مادر 6 فرزنده و سه نوه
اما میگه تو رو عین دخترام دوس دارم بیشتر دوست نداشته باشم کمتر دوست ندارم
هروقت میرسم بیمارستان بوس بوس میکنه کیگه دخترم امد خستگیم در رفت
کم کم باید عادت دیدنشو از سرم دربیارم
اگه بگن دیگه تعدیل نیرو داریمو نیازی به شما نداریم چیکار کنم؟
خدا جونم خودت کمک کن توکل کردم به تو
دیشب اخر شیفت با دوتا از هماکرای هم سن خودم شیفتو تموم کردیم مخصوصا چای آخری حال هرسه مونو جا آورد و به چیزای الکی کلی خندیدیم و ترجیح دادایم غمو ناراحتی کل شیفتو فراموش کنیم
یکی از همکارام برگشت گفت این بهترین شیفتی بوده که توی بیمارستان داشتمو دستمو فشار داد گفت ممنونم بابت همنشینی و هم کلامی باشما
منم و اون همکارم هر دو به هم نیگا میکردیم و همکار جدیدمون خنده ای کرد و گفت بخدا حس امشبمو گفتم.
اخر شیفت با فوریت امدیم خونه و من آخرین نفر بودم توی فوریت کلی خندیدیم و میگفتن خانوم خوشگله ندزدنت گفتم اذیتم نکینن از صب یکسره رو پام
میگفتن باشه اذییتت نمیکنیم بشرطی بوسمون بدی؟
گفتم ی وای؟ شما چتون شده بخدا منم همون شامی که شما خوردین و منم خوردم
دوتایی سر به سرم میذاشتن
ی شوخیا میکنن این دوتا
من که میدونم زیر سر تویه که منو به دل دماغ بیاری دختر شیطون
ممنونم بخاطر اینکه قراره شیفت شنبه منو بری و من استراحت کنم خیلی خانومی
ایشالله عروسیت جبران کنم
*اینم شیفت دیروزم
- ۹۲/۰۳/۲۵