.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

دیشب و دعوتی بی بی+ چندتا عکس

جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۵۴ ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااااااام


دیشب خونه بی بی دعوت بودیم

به دلایلی پاگشا نمودن داداش اولی و زن داداش.

خلاصه دیر رفتیم منم حال وروزم خوب نبود 

از اول رفتم تو اشپزخونه کمک

کم نذاشته بودن ماشالله هم قورمه سبزی درست کرده بودن هم مرغ

منم تو اشپزخونه کارم این بود مدیریت کنم 

زن عمو میگفت تجربه شما بیشتره؟

این حرفش کاملا صدق میکنه اول بگو ماشالله(بزنین به تخته کور بشه چشم حسود)

اخه ما همیشه خونمون مهمون داریم اونم از نوع ناخونده 

فقط وقت نمیکنم زیاد عکس بگیرمو بزارم اینجا

سفره رو چیدن نیگاه میکنم میبینم اصلا بشقاب نذاشتن

یا اخر همه نشستن به زن عمو میگم زن عمو سالاد داشتی کو؟

پرید تو یخچال سریع اورد

میگم زن عمو اینا خواستگار نیستنا چقد هول هستی

میگخ خدانکشتت بهار برو برو

حالا سرررررررررررخ شده بود

این دوتا عکس یکیش عارف بنده و دیگری بی دندون (خمون دختر عمو بنده اس) ی 

7t7da3x7o3ec7769db8p.jpg

اینم حیاط بزرگ بی بی جانم

که من اونجا نشستم یکم حالم بهتر شد 

0ds9x1sfx46g1ecybzvi.jpg

حیاط بی بی جانم خیلی باصفاس

بقول مامانم میگه من چندسال اول زندیگمو این جا نشستم رخت میشستم سه تا باغچه داره که چون تاریکه همش اون حوض وسطی معلوم میشه

درختاش قط کردن

حیف که دیگه دور تا دور خونشون ساختمان ساختن و این حیاط افتاده وسطشون دلت میگیره


اینم خاله بازی بچه ها میبینین بحساب خوابیدن البته دعوا کردن کی مامان باشه

zy3kw4niezf94wq0lw8v.jpg

عجب دورانی دارن

حتی موقع شام راحشون گذاشتم و ظرفاشونو اوردم توی حیاط

چون از سر سفره پاشدن و چیزی نمیخوردن

منم ظرفاشونو بردن تو حیاط با دو تا لیوان دوغ و دلستر

حیف یادم رفت عکس بگیرم ازاین دو سوژه من

6z0nmi45m9ikzj5jrdp6.jpg

اخرشب اول آقایی زنگ زد و یکم حرف زدیم

 موقع برگشتن براشون اهنگ گذاشتم(که توی گوشی من فقط ی خانوم گل و ی اهنگ بی کلام بود) خوووووووووووب خودشونو خالی کردن تازه داداشامم ی دستی تکون دادن

انوقت زن عمو به دادامون رسید و امد اهنگ گذاشت

داداش دومی و فندق و عارف و بی دندون و داداش چهارمی و داداش سومی وسط بووووووووووودن




خلاصه 26 اردیبهشت دختر عمه منو عقد کردن بماند که هیچ کس حتی پدر منو خبر نکردن 

این عمه جان من همه کاراش چپه اس

پدر بنده بعنوان بزرگتره توی خانواده بعد از پدربزرگم اما عمه من عمو کوچیکه رو با خانمشو عمه کوچیکه وبی بی رو دعوت میکنه برای جواب دادن دخترش

این دختر عمه من سن داداش کوچیکه منه 21 سالشه

خلاصه ما بعد از ده روز فهمیدیم اینا عقد کردنو این حرفا

و همین چندروز پیش فهمیدیم جشن عروسیش28 شهریوره 

و دختر عمه من شده جاری دختر عمه بزرگه  ایشالله خوشبخت بشن اما کارشون زشت بود.

نمیدونم چرا درد زانوم هنوز خوب نشده دیشب که از درد گریه میکردم


چند روزی روزه نمیگیرم چون هر روز روزه بودم چنان فشار روم بود که فقط میخواستم سر به بیابون بزارم خیلی سختم بود حالا چند روزی نمیگیرم که روح و روانم مثل اول بشه

*خدایا شکرت

*عکس این پست شب گذشته اپلود شد اما حال حوصله نوشتن نداشتم فقط عکسارو اپلود کردمو گذاشتم توی این پست و ثبت موقت زدم ساعت 9.56 صبح نوشتم

  • ادم و حوا

نظرات (۷)

نچ نچ نچ نچ اصلا کار خوبی نکردن بزرگی گفتن کوچیکی گفتن ادرس بده برم چند تا حرکت شهرام بهرامی روشون پیاده کنم.هههههههههههه

پاسخ:
پاسخ:
ولشوووووووووووووون کن حیف نیس سلمای من خودشو برای این آدمای بی ارزش خسته کنهههههههههههههه
اون قضیه مال چند هفته پیشه از بس اعصابم خراب بود که نمیتونستم بگم اینجوری بوده

فقط خوشبخت بشن همین وبس
نوبت من هم خواهد شددددددددددددددددد
دعوتشون نکنم
ای جان دنیای بچه ها چه زیباست

پاسخ:
پاسخ:
دنیای بچه ها زیبااااااااااااااااس؟
سلما همچی میگی دنیای بچه ها زیباس که انگار خودت بدنیا امدی هموجور بقول ما کولون بودی هاااااااااا
اره تو هم اره؟؟؟؟؟؟؟؟(مردم از خنده سلمااااااااااااا)
ا باز که تاییدی نیس این پست چه با حال

پاسخ:
پاسخ: آررررررررررررره مثل تخم مرغ شانسی برات گذاشتم یکم ذوق کنی
اوخی بچم چه ذوقی کرده (هر هر هر هر
مردم از خنده با این نظر گذاشتنت)
آقا قرار بود عکس فندق رو هم بذاری؛ من دلم میخواد ببینمش ..


پاسخ:
پاسخ:
چشم میزارم شما تحمل داشته باش اونم میزارم
  • پلک شیشه ای
  • ماکمر به محبت شما بسته ایم
    آبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــجی
    مخلص شما و خندتونـــــــــــــــــــــــــتتت
    مگه مرد هم گریه میکنه...
    حتما قابلی عزیزم
    فدای قلب مهربونت
    لبت خندون
  • پلک شیشه ای
  • سلام بهارررر
    برگه آزادیم صادر شد....هورااااااااااااا

    عزیزم کلی واسه قالب جدیدت والبته این پست دوس داشتنیت ذوق کردم
    خوش به حال این نازو ملوسا چه دنیای صاف و ساده و قشنگی دارن

    یاعلی
    خداقوت آبجی کدبانوی خودم
    بسیار محتاج دعای خیرت هستم
    (صلوات برای فرج)


    پاسخ:
    پاسخ:
    سلاااااااااااام بر شما
    خوب پس بالاخره سند ازادیت صادر شد
    خداروشکر بر بندگی شما

    ممنونم
    چشم دعا میکنم اگه قابل باشم
  • زینب (مسافرکربلا)
  • سلام
    یه کم دیر اومدم ببخشید مسافرت بودم . مامان من هم بااینکه کلی سن و سال داره وقتی براش مهمون میاد کلی حول میشه وقتی بهش میگی ناراحت میشه و با اخم نگات میکنه من کی هول شدم ؟آبجی بزرگه هم همینجوریه توخونه خودشون . ببینیم بعدا خودمون چیکار میکنیم ؟
    عالم بچه ها خیلی قشنگه فارغ از همه چیزن ... کاش برمیگشت دوران قشنگ کودکی...
    به روز هستم اگه دوست داشتی بیا پیشم

    پاسخ:
    پاسخ: سلام
    نه بابا شما خوش باشین دیر و زود نداره رسیدن بخیر
    مامانه دیگه کاری نمیشه کرد
    ایشالله ما اینجوری نمیشیم
    عالم بچه ها
    عتجب غریب
    انگار نه انگار خودمون ی روزی بچه بودیم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی