همینجوری نوشتم
زن داداش زنگ زد
اخه عارف میخوان ببرن پیش دبستانی بنویسن
باید گواهی سلامت بگیره و عکس سه در چهار و کارت واکسن اینا رو ببره
خلاصه زنگ زد گفت ی نوبت برای نگه میداری بیام گواهی بگیرم
منم دیدم عمومی شلوغه ی نوبت متخصص گرفتم براش
منتظرش شدم بیاد
چون فندق خوابیده بود تا بیدار نشه نمیتونه بیارتش بیرون
خلاصه هنوز دکتر متخصص اطفال نیومده بود و منم نوبت عمومی میدادم
یهو دیدم یکی میگه عمه جون
در جلوی پذریشو باز کرد
سرشو اورد تو
گفتم جان عمه
که دیدم زن داداشم دومی با فندق در بغل جلوم وایستاده
گفت بهااار؟
چرا نیگاه نمیکنی گفتم عادت ندارم بالا سرمو نیگاه کنم
سلام خوبی؟
یهو فندق ی لبخندی زد
ی لباس لیمویی تنش بود شده بودم عین لیمو شیرین
دفترچه عارف گرفتمو نوبتشو دادم
چون نوبت دو بود و دکتر نوبت 7 میدید
زنگ زدم به منشی گفتم هوای زن داداش منو داشته باش
که ی ده دقیقه بعد رفتم خبر گرفتم دیدم صداشون کرد
و بعد با ی گواهی امدن پیش من
زن داادش گفت برم نمازخونه فندق شیر بدم
خلاصه چنددقیقه بعد گفتم باشه به مامان زنگ میزنم که بابا بیاد دنبالتون
برین پیش داداش اولی عکس عارف بگیرین و امروز کاراشو تموم کنی
خلاصه زنگ زدم مامان و گفت باشه
هنوز من ی ساعت دیگه شیفت داشتم اما تا موقعی که امدن شیفت منم تموم شد و منم باهاشون رفتم
بماند که ی اس دادم و ارسال کردم برای اقایی که نگران نشه
اما ارسال نشده بود و بعد که دیدم ارسال نشده ارسال زدم
بعد گفت الان تموم شده گفتم نه و جریان ارسال نشدن گفتم
خلاصه عکس گرفتیم پیش داداش اولی و میوه خریدیم برگشتیم
بماند که تا رسیدیم خونه داداش اولی با عکسای عارف رسید
گفتم بیا میبینی چقد دوست داره عمو؟
چقد زود اورد
زن داداشم که خوشحال خوشحال شد که اینقد زود کارش راه افتاده
خلاصه اخر شب یکم نگران بودم اما میترسیدم زنگ بزنم اقایی و بپرسم کجاس؟
نه خوشم میاد فضولی کنم نه دوس دارم کسی رو زیر نذر داشته باشم اما سوءتفاهم شد و بماند چی گذشت ......
خو دیگه الانم دارم ملافه پتومو میدوزم اتاقم دوباره بوی تمیزی گرفته
دوباره باید برم سرشیفت و تا شب نیستم
الان اذان دادن
التماس دعا
تا شب
- ۹۲/۰۳/۰۵
جالب بود من به خروس فکر نکرده بودم
وبلاگ زیبایی داری