بارووووووووووووووووون + صدای رعد + .....
این بچه ها چقد شیرینن ماشالله خدا حفظش کنه برات سمانه جان.
خوابیدن همانا
صبح به طرز فجیعی بیدار شدن همانا
فقط جیغ نتونستم بزنم اینقده حالم بدههههههههههههههههه
خدا میدونه چطوری سر صبح میخکوب شدم
هنوز که هنوزه سرم داره میترکه از درد
یعنی باور کنین نتونستم بیام سیستمو روشن کنم سرمو گرم کنم به این حد
فقط میلرزیدم
نماز آیات واجب شدم
اما شرمنده باید قضا بخونم بدلایلی خاله پری تشریف فرما شدن باز ما رو سوپرایز کردن و نمیشه الان بخونم
البته احتمال تعجیل ایشون هم همین تکان خوردن ما بود
یکم خوابیدم بدنم اروم بشه
الانم بیدار شدم رفتم ی دوش گرفتم ی چایی خوردم
دوباره زنگ زدم اقایی بیدار بشه
خلاصه بیدارشون نمودیم داریم خودمونو سرگرم میکنیم
ی هوایی شده خیلی خشن
خو همین یکم لطیف تر بشه بد نیستا
خیلی بد برخورد میکنی خووووووووو
بماند رفتم پایین مامان گفتم اینجوری شده
گفت اره منم تکون خوردم
دیدم نه پس من تنها نبودم همه تکون خوردن
داشتم از خودم ناامید میشدم گفتم چقد ترسو تشریف دارم
خلاصه امروز شیفت دارماز ساعت 1 تا 8.30 نیستم
راستی دیروز این داداش اولی ما
ی شوخیا میکنه اونم جلو زنش
یعنی خودشو انداخت روم
منم تکیه داده بودم به پشتی
چنان انداخت که افتاد رو شونه چپ من
منم از پشتی خوردم به دیوار
دیشب امدم دراز بکشم تمام فرشته ها دور سرم میچرخیدن والا
منم یکی خواستم بزنم کمرش
یهو جاخالی داد خورد جای که نباید میخورد و گفت شترق
حالا منو میگی و خونرو میگی
صدا قهقه همه بلند شد
مامان برگشت گفت خو این چی شوخی بود کردی نمیگی کاری بشه
دیشب امدم دراز بکشم تمام فرشته ها دور سرم میچرخیدن والا
با خودم فک کردم ملکه ای چیزی شدم والا(بعد دیدم ای زهی خیال باطل شونم به دیوار خورده هزیون میگم)
پاهامم درد میکرد
جونم بهتون بگه خلاصه مثل خودم میخورم فقط میخورم
فرق نداره فقط ی چیزی باشه بخورم
- ۹۲/۰۲/۲۸
شب و روز نداره کلا چتریم
ما حماسه ی حضوریم اصن یه وضی
خووم فهمیدوم