.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

شیفت امروز من + ....

شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۴۲ ب.ظ
یعنی اینو بگم از سرکار امدم وبلاگو دیدم 28 تا نظر تایید نشده چه خبر بوده هااااااااااا

الان میام دوباره ادامشو مینویسم

اوهوم 

امدم 

داشتم از گشنگی میمردم خو

اول اینکه نظزاتو یکمشو تایید کردم

دوم اینکه ظهر میخواستم برم شیفت اما هنوز امده نشده بودم دیدم داداشم یا فندق و عارف وخانمش امدن

فندق برده بودن شنوایی سنجی

خلاصه نشد ماچش کنیم

بدو بدو اماده شدم و رفتیم سر کوچه برای سرویس ایستادیم 

اوخی چقد دلمان برای چادر سر کردن تنگ شده بود

چقد خانمی شدم برای خودما

حالا چادر محکم گرفتم یکی از بچه ها دیده میگه اوخی حاچ خانوم شمایین؟

گفتم اره خودمم 

دیگر سوار سرویس شدیم یکم جلوتر سرویس نگه داشت ی تعدادی خانوم با بچه هایشان ایستاده بودن

ی لحظه فک کردم میخوان برن عروسی

اما دیدم نه بابا 

همکارای بیمارستانن

اوخی چقد باحاله همشون با بچه 

اونم هرکدوم دوتا

خلاصه سرویس شلوغ شد و تبدیل شد به مهد کودک

یکی از بچه ها کنار من نشست 

اوخی خوشگله rose.gif

تا بیمارستان کنارم نشسته بود و تو سرویس ی شلوغی خاصی داشت

رسیدیمو پیاده شدیم و رفتیم داخل بیمارستان

باز مراسم ماچ کنونpinkglassesf.gif

یعنی هرکس میدید میگفت من از سفر زیارتی جایی برگشتم

نخندین خو 

والا یعنی اینقد من دوست داشتنیم

اوخی مامان بیمارستانمو دیدم

پریدم بغلش 

فقط بوسم میکرد 

یعنی خیلی مهربونه مثل مامانم دوستش دارم همیشه هوامو داره 

خلاصه همکارم امد گفت کجایی بیا شیفتتو تحویل بگیر

گفتم باشه خو بچه زدن نداره امدم

خلاصه از بغل مامان بیمارستانم امدم بیرون

رفتیم در مقام نخست وزیری نشستیم (به صندلی پذیرش وقتی مریضا با اتمام نوبت مواجه میشنو کاری ازم برنمیاد میگن رو صندلی نخست وزیری نشستی) خو چرا میخندین 

اصطلاحای مریضا رو به کار میبرم4chsmu1.gif

خلاصه چندتای نوبت مونده بود و تعویض شیفت پزشکان بود مریضا مثل همیشه شش ماهه و عجول(خو شش ماهن دیگه فقط میخوان زودی کارشون راه بیفته) اخرش خودم میخونم دکتر میشم همشونو ویزیت میکنم4chsmu1.gif

خلاصه دیدیم مامانم برام ناهار گرفته هرچی میگم من ناهار خوردم باور نکرد خلاصه این ظرف ناهار تا توی حلقم خالی نکرد ول کن نبودgirl_blush2.gif

بابا بهم نخندین خجالت میکشم خوсмайлы

خو اونو خوردیمو 

دوباره شروع کردیم به شماره دادنComputer

وای خدا سیستم خراب شد gaah.gif

پدرم درامد تا دستی نوبت دادم مریضا رو بگین چقد غر زدن منم که کارد میزدین خونم درنمیومدgaah.gif

خلاصه یک ونیم ساعت تا سیستم درست شد همچنان داشتیم خودمان دستی ممینوشتیم

تا درست شد و یکم حالمان سرجاش امدComputer

هیچی دیگه موقع برگشت اتفاقای جالبی افتاد که خندیدیم تو سرویس 

اما وقت تنگه الان نمیشه بنویسم 

++ کامنتارو جواب بدم که نصفش مونده منو میاین میکشین

  • ادم و حوا

نظرات (۱۶)

وای خسته نباشی
از دست این سیستمها که کارت رو اینقدر شلوغ کرد
دوبار دوبار هم نهار نخور میشی مثل من بعد می خوای به زور رژیم بگیری

پاسخ:
پاسخ:
سلامت باشی
فک نکنم زیاد کنم من هرچی میخورم از 45 بالاتر نمیرم
به به بهار خانوم اعیزم نظر میزاری لطفا ادرس وبلاگتم بزار

پاسخ:
پاسخ:
ازم خواهش کن تا ادرس بزارم
میتونم بپرسم رشته ات چی بوده و بیمارستان چیکار میکنی؟

پاسخ:
پاسخ:
علوم اجتماعی خوندم و مسئول پذیرشم
چه بدو بدویی داشتی ..!!

پاسخ:
پاسخ: اره همش بدوبدو بود

نچ نچ نچ نچ غیبت زشت هبهارخانومی
غیبت خیلی کار بدیه
می افتی تو آتیش جهنما دیگه منم با حرکات شهرام بهرامی هم نمیتونم نجاتت بدم ها
گفته باشم

پاسخ:
پاسخ:
ما غیبت نکردیم
ما داشتیم با خودم ذکر خیر میگفتیم
بعدشم میخواستیم رای برات جمع کنیم
ایشالله الان که داری میخونی ی سوسک از رو پات رد بشه
حالت چطور شده عزیزم منم اتفاقا سر ماخورده ام خدا نکنه کارم به دکتر برسه آمپوله که باید بزنم دیگه

پاسخ:
پاسخ:
حالمان تعریفی ندارد
ی دستم دستماله
ی دستم تایپ میکنه
ی دست غیبی دارم قرص و اینا ابمیوه های داداش سومی داره
خلاصه دیشب زنده داری کردیم
گفتیم حیف است که بخوایم شب اول ماه رجب بخوابیم
Chera gerye nazaninam

پاسخ:
پاسخ:
برای اولین شب رجب
امسالم زنده بودمو دیدم اشک خوشحالی بود
آره یه عکس گذاشته نصفه و نیمه
مگه کارای ما چیه اینقد سنگین رنگین کامنت میذاریم

پاسخ:
پاسخ:
حیف معلوم نیس چیکار میکنه حداقل ی میان وعده میداد ملت میومدن بهش رای میدادن
زنده باشی
قربونت خدمت از ماست
خب خودت گفتی دیگه .. روی سایلنت تشویق میکنم
آفرین
خوندم به سرعت برق و باد

پاسخ:
پاسخ: سلامت باشی
خواهش میشه خجالت زده نفرمایین
اونو برای وقتی گفتم که ملت بیدارن حداقل کمی خودمان را بگیریم و بیشتر محبوب بشیم نه الان که همه خوابن فحش نشنیدی؟؟؟؟؟؟
افرین مسابقه وبلاگخونی شرکت کن جایزش با سلما از اون 100 تا سکه ی خودش بهت میده
خب اوهوم ما هم آمدیم
دلت تنگ شد واسه چادر؟ مگه چادر سرت نمیذاشتی؟
اوا با چادر سفید میری توی خیابون؟
انشاالله نوبت خودت بشه با طفلان صغیر و کبیر بری سوار سرویش شی
بسوزه پدر مجبوبیت
سلما که میخواد رئیس جمهور بشه تو هم روی صندلی نخست وزیری نشستی ... من هنوز اندر خم همون کوچه ام که بودم
بهت نخندیدیم که بابا راحت باش بنویس ما میخونیم و لذت میبریم
وقتی بهار خانمی خشن اعصابش را قورت میدهد
جای سلما خالی دوتا حرکت شهرام بهرامی میزد همه موش میشدن
همیشه خوش باشی و بخندی


پاسخ:
پاسخ:
خدابگم چیکارت نکنه
منظورم این چندروز از خونه بیرون نیومده بودم برای همین مگفتم
بعدش از اون چادر سفیدا هنوز قسمتم نشده سرم کنم
ایسالله تو همین سال سرم بکنم
وا چه خبره با این وضع گرونی طفل صغیرم کجا بود
سلما الان خوابه نازه
منم از گلو درد امدم اهنگای وبلاگو دور کنم یوقت اهنگش از یادم نره
بخندینو نخندین ما پروتر از این حرفام مینویسم ملت شاد بشن
سلام علیکم خواهر
فدات گلم نه بازم عکس غذا بذار ما که نمیخوریم اقلا عکسشو ببینیم زبونمونو میکشیم روی مانیتور
اقعا خسته نباشید با این مهمونداری
ما هم اکثرا مهمون داریم
میگن که:
مهمان چو نفس است .. خفه میسازد اگر آید و بیرون نرود !!!
به جای دست ..... جیغ و سوت و دست و هورای بلند :-) خوب شد آجی؟
آره بپوش کی به کی
حالا بخونم ببینم چی نوشتی

پاسخ:
پاسخ:
سلام علیک خواهر
سلامت باشید
بیاید در خدمت هستیم اگه مارو قابل بدونین
اوووووووه مرسی ارومتر نصف شبی همه رو بیدار کردی
ها بابا میپوشم حال میکنم با هنرمندی خودم
بخون بخون تند تر بخون
سلام عزیزم اوه چه عالمه کار انجام دادی خوب دوست داشتنی هستی که همه هواتو دارن دیگه

پاسخ:
پاسخ:
سلام سلما جان
نمیدونم شایدم هستم
یادم نبود ..

پاسخ:
پاسخ: اشکال نداره پیش میاد
Bodo biyaaaaaaaaa

پاسخ:
پاسخ:
امدم دیگه الان تموم شد
چه خانومی اعتمادش به سقفه(پروفایل منظورمه)

پاسخ:
پاسخ:
اعتماد بنفس نیس
توانایی هامه
  • Ґاנۅتا-څاכּҐے ۅﺂقاےے
  • salam eshguliya pish ma ham miyay n dus juni beshim

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام خوشبختم