چهارشنبه و پنج شنبه 18و19 اردیبهشت
این اولین لباسی بود که زود دوس داشتم تموم بشه و ببینم چطوری میشه
یکی که خستگی احساس نمیکردم ی جورایی شیرینترین لباسم بود
بماند که دو سه سال اصلا پولکدوزی نکرده بودم
اما روز خوبی بود پولک نقره ای دوباره تموم شد ی جورایی بیکار بودمو مامان گفتم بنده خدا رفتم دوبرابر خرید
لباسمو نصفه پوشیدم دیدم خیلی تنگه
یعنی هرچی از دهنم درامد به دختر عمه ام گفتم میدونه تنگ نمیپوشم اونقد تنگ کرده داشتم خفه میشدم
خلاصه امروز هرجورشده باید تموش میکردم
فقط میدوختم و هی وسطش کارای خونرو انجام میدادم
اخر تا ساعت سه نصفه شب پنج شنبه یعنی دیشب تمومش کردم و خلاص
یعنی بیهوش داشتم میشدم میخواستم حموم برم که توان حموم رفتن نداشتم
گفتم نیم ساعت بخوابم بعد پاشم برم حموم
خوابیدن همانا و نماز صبح خواندن همانا
ساعت 8 اینا بیدار شدن همانا
حالا موندم این موهای لختمو چطوری درست کنم که از لختی دربیان
بتونم ایشالله موهام درست کنم باز میگم
عکسارو هم تا فردا میزارم
- ۹۲/۰۲/۱۹
عروسی دعوت بودی ؟!