.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

سه شنبه 17اردیبهشت

پنجشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۴۰ ق.ظ
سلام

امروز قرار بود سوزن سنگدوزی بگیرم و شروع کنم

مامانو فرستادم رفت سوزن بگیره و خودم ظرفا رو شستمو ی چای خوردم 

شروع کردم خونه مرتب کردن کارام که کم شد دیدم مامان امد

یعنی به قیمت سوزن رحم نکردن بسته ای 1000 تومن

خو اینا همش یدونه سوزن معمولی نمیشه که چقد گرونه

خلاصه پولک گرفته بود اما به رنگ منجوقای خونه نمیخورد

شروع کردم با هفت رنگ روی لباس دوختن طرح پرکاری بود چون کامل باید پر میشد و تا خودشو نشون بده

یکم دوختم بعد با اقایی گفتم که لباسمو شروع کردم

خیلی دوست داشتم اینجا بنویسم اما چون قرار بود ی مدت ننویسم برای اینکه مشکلاتمون بزرگ نشون داده نشه ننوشتم

بعد دوختمو که شروع کردم یکم دوختم مامان دید گفت قشنگ میشه گفتم باید قشنگ بشه چون کار دست خودمه

خلاصه همینجور که نشسته بودیم ساعتو نیگاه کردم دیدم 12 شده اما تو اشزخونه خبری نیس

گفتم حتما ی چیزی داره

خلاصه 12.30 شد دیدم نه بابا خبری نیس

ما هم گوشمان برای غر زدن تنگ نشده بود خلاصه وقتی 5 تا مرد میریزن سرت از غذا نداشتن ی غری میزنن دیگه

خلاصه فکرم فقط به ماکارونی افتاد که سریع میشه درست کرد

اب ماکارونی گذاشتمو تند تند سیب زمینی پوست کندمو وموادمو سرخ کردم تا اب ماکارونی جوش امد 

ی چایی درست کردم برای مامان بردم ماکارونی دم کردم نیم ساعت غذا درست کردنم طول کشید

بماند که وقتی عجله ای غذا درست میکنم ی چیزی از اب درمیاد که خدا میدونه

خلاصه یکم کارامو راست وریست کردمو

یکم دوختم  تا موقع ناهار اماده شد و همه بودن جز داداش بزرگه (که میره پیش خانومش و خبر نمیده نامرد)

ناهار خوردیم و ظرفا رو شستم یکم مرتب کردم و دوباره امدم نشستم به دوختن

مامان رفت پولکارو عوض کرد و نقره ای گرفت 

چون چشمام خسته شده بود و یکم نقره ای دوختم 

دیدم داره کم کم خودشو نشون میده 

مامان سرگرم باقلی پاک کردن بود

برای بسته بندیش مامان صدام زد و رفتم بسته بندی کردمو و گذاشتم تو فریزر

بماند که داشتم وسایل فرزر جابجا میکردم ی مشت از شکلاتای شیری ایدین برداشتم و د فرار تواتاق.

خلاصه همه خوابیدن ومن هنوز مشغول دوختن بودم 

پاشدم ی چایی درست کردم و برای خودمو و مامان ریختم و دوباره امدم تو اتاق شروع کردم به دوختن 

تقریبا نقره ای تموم شد پولک نداشتم مامان گفت باشه بعد میرم میگیرم 

باز هفت رنگ دوختم

ساعت 5 اینا بود دیدم ای وای میخوایم بریم خونچه  اونم ساعت 5.30 گفتن

موهام هنوز چربن و نشستم سریع رفتم ی دوش 5 دقیقه ای گرفتمو یکم موهامو خشک کردم 

لباس پوشیدم و ساعت 6 بود رفتیم اس دادم اقایی من با مامانشون رفتم

خلاصه تا نزدیکای 7.30 انگار مجلس ختم رفته بودم اس دادم اقایی جوابی ازش نیومد نگرانش بودم چون رفته بود بیرون و خبر نداده بود که برگشته یا نه

اخرش دلم طاقت نیورد و زنگ زدم اقایی 

تو اون شلوغی من با خیال راحت صحبت کرد و گفت مشتری داشته نشده جواب بده گفتم پس خیالم راحت شد ویکم حرف زدیم

گفت بزنو بکوبه گفتم اره گفت پاشو بترکون گفتم بزار میوه مو بخورم گفت میوه نخور یکم شیرینی بخور

فک کن دقیق کنار عروس نشسته بودم ادرس خونه دختر عمومو پرسیدم نزدیک هتل ابان(یادش بخیر چه کلاسی رفتم برای بیمه یک روز تمام توی هتل ابان بود) افتادم گفتم بسلامتی

خلاصه تا میوه مو خوردم پاشدیم رفتیم وسط

اقا اینا که فقط میخوردن جا برامون باز بود 

خلاصه یکم ترکوندیم و خودمونو هلاک کردیم دیدن نه اهنگاشون داه چرت و پرت میشه گفتم من یکی کم نمیارم شما هرجور میخواین بزارین

دختر عموم میگه ی سی دی چیزی بیار اینا چیه

گفتم تو اگه بخوای برقصی من بزنم به میز باید برقصی

اگرم نخوای برقصی که هزار تا مطرب و اهنگ و سی دی و فلاش بیارن تو نمیرقصی

خلاصه یکمم با عروس رقصیدیم کلی حرف زدیم

بعدشم دیگه علنا داشتن بیرونمون میکردن

حالا این اقایی اس میده   

برای من ناری ناری میخونه

منم از خنده مردم

میگه ظبتشو بردار بیا بیرون

خلاصه خسته شدما اساسی رقصیدم 

ساعت 10 اینا امدیم خونه

دوباره لباس دراوردم شروع کردم به دوختن

باز رفتیم ی شام خوردیم دوباره امدم به دوختن


  • ادم و حوا

نظرات (۵)

حسته یِ دوختن نباشی ..!!

تک دختری بهار ؟!؟!

پاسخ:
پاسخ:
خسته نیستم گلی جان چون کارمو میبینم کلا خسنگیم میره
اره تک دخترم
ایول خانم هنرمند
آهااا ماشاالله این کمره یا شاه فنره
به به پس حسابی ترکوندی جای ما رو هم خالی میکردی ناقلا
قراتو بیرون ریختی پس

پاسخ:
پاسخ:
جاتون خااااااااااااااااااااالی بوووووووووووووووووووووود
داری چیوپولک می دوزی عزیزم؟!
خسته نباشی...ایشالا همیشه به شادی ورقص ومراسم شادی

پاسخ:
پاسخ:
لباسمو پولک دوزی میکنم
سلامت باشی
Salam
Koli delam tang shode bood barat
Kheyli honarmandi azizam
Man ke nemitoonam roo ebasam kar konam
Khoda ro shokr ke behet khosh gozashte

پاسخ:
پاسخ:
سلام
ممنون که بهم سر زدی
دوست داشتی امدی ایران بیا برات بدوزم
بد نبود خوش گذشت برسم بقیشو مینویسم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی