دوشنبه 16 اردیبهشت
دلیل نبودنم این بود میخواستم از غم و غصه و مشکلاتم ننویسم
بعدشم ی جورایی ی مشکلی پیش امد و نشد چیزی اینجا ارسال کنم
بعدازظهر یکم بینوم بحث شد و بماند چی شد و چی نشد مشکل من بودم تا اقایی
ی جورایی منم مقصرم
حالا نگفته نمونه قرار بود بریم عیادت بی بی جانم
مامان میگفت زود باش زود باش منم گفتم اخه ساعت3 بعدازظهر همه خوابن ما بریم خونه بی بی شون؟؟؟؟؟
مامان برگشت گفت هرجور دوس داری پس من باهات نمیام لباستو بگیرم خودت تنهایی برو
بماند که با اقایی صحبت میکیردمو و اقایی ناهارشو درست کرد و خورد ی کوچولو بحث کردیم سر رفتن خونه بی بی
چون نمیشد ساعت 4 شده بود و بیشتر از اون نمیشد خونه بمونم سر همین موضوع بحثمون شد که چرا من اینجوری رفتار میکنم و عجول هستمو همش فکر خودمم و نمیدونم خلاصه
حالمون بد شد مجبور شدیم بخاطر اینکه تشنج کم بشه من برم خونه بی بی جانم
بقدری حالم بد بود نشستم تو تاکسی فقط عق میزدم(شرمنده گلاب بروتون) بماند همه چی تموم شد و رسیدم خونه بی بی
و احولپرسی
خداروشکر بی بی عمل چشم و گذاشتن لنز خوب بوده و دقیق میشناخت و ما رو بدون بچه دید
یکم نشستم دیدم حالت تهوع بیشتر شد بقول زن عموم رنگم شد مثل گچ دیوار رفتم اشپزخونشون یکم دراز کشیدم
زن عموم گفت بیا بریم دکتر
گفتم نه الان خوب میشم گفت چی شده با کی بحث کردی ؟
گفتم هیچی بحث نکردم
خلاصه یکم بهتر شدمو با مامان راهیه خونه شدیم هرچی گفتم مامان باهام بیا لباسمو بگیرم گفت من نمیام
مگه تو بحرفم گوش داادی که من بحرفت گوش بدم
خودت برو گفتم باشه چشم خودم میرم
خلاصه پیاده رفتم خونه دختر عمه ام که لباسمو بگیرم لباسمو گرفتمو و راهی خونه شدم
دکتر چند بسته قرص ویتامینه نوشته بود فک میکردم نهایتا بیست تومن بشه و گفتم سر راه بگیرم اما خبر نداشتم نرخ میزنن برام 120 تومن
منم پول زیادی همراه نبود نسخمو گرفتمو امدم بیرون
با تاکسی برگشتم خونه
به اقایی خبر دادم رسیدم
بماند که تاشب با هم بحث کردیم منم که نشد لباسمو شروع کنم چون سوزن نداشتم تازه منجوق و پولک نقره ای کم بود
لباسم موکول شد به فرداش سه شنبه
+ عکسا رو توی پست جدا میزارم
- ۹۲/۰۲/۱۹
سابقه تشنج داری ؟!