.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

دوشنبه 16 اردیبهشت

پنجشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۵:۵۱ ق.ظ
سلام 

دلیل نبودنم این بود میخواستم از غم و غصه و مشکلاتم ننویسم

بعدشم ی جورایی ی مشکلی پیش امد و نشد چیزی اینجا ارسال کنم 

بعدازظهر یکم بینوم بحث شد و بماند چی شد و چی نشد مشکل من بودم تا اقایی

ی جورایی منم مقصرم 

حالا نگفته نمونه قرار بود بریم عیادت بی بی جانم

مامان میگفت زود باش زود باش منم گفتم اخه ساعت3 بعدازظهر همه خوابن ما بریم خونه بی بی شون؟؟؟؟؟

مامان برگشت گفت هرجور دوس داری پس من باهات نمیام لباستو بگیرم خودت تنهایی برو

بماند که با اقایی صحبت میکیردمو و اقایی ناهارشو درست کرد و خورد ی کوچولو بحث کردیم سر رفتن خونه بی بی 

چون نمیشد ساعت 4 شده بود و بیشتر از اون نمیشد خونه بمونم سر همین موضوع بحثمون شد که چرا من اینجوری رفتار میکنم و عجول هستمو همش فکر خودمم و نمیدونم خلاصه

حالمون بد شد مجبور شدیم بخاطر اینکه تشنج کم بشه من برم خونه بی بی جانم

بقدری حالم بد بود نشستم تو تاکسی فقط عق میزدم(شرمنده گلاب بروتون) بماند همه چی تموم شد و رسیدم خونه بی بی 

و احولپرسی 

خداروشکر بی بی عمل چشم و گذاشتن لنز خوب بوده و دقیق میشناخت و ما رو بدون بچه دید

یکم نشستم دیدم حالت تهوع بیشتر شد بقول زن عموم رنگم شد مثل گچ دیوار رفتم اشپزخونشون یکم دراز کشیدم 

زن عموم گفت بیا بریم دکتر 

گفتم نه الان خوب میشم گفت چی شده با کی بحث کردی ؟

گفتم هیچی بحث نکردم 

خلاصه یکم بهتر شدمو  با مامان راهیه خونه شدیم هرچی گفتم مامان باهام بیا لباسمو بگیرم گفت من نمیام

مگه تو بحرفم گوش داادی که من بحرفت گوش بدم 

خودت برو گفتم باشه چشم خودم میرم 

خلاصه پیاده رفتم خونه دختر عمه ام که لباسمو بگیرم لباسمو گرفتمو و راهی خونه شدم

دکتر چند بسته قرص ویتامینه نوشته بود فک میکردم نهایتا بیست تومن بشه و گفتم سر راه بگیرم اما خبر نداشتم نرخ میزنن برام 120 تومن 

منم پول زیادی همراه نبود نسخمو گرفتمو امدم بیرون 

با تاکسی برگشتم خونه 

به اقایی خبر دادم رسیدم 

بماند که تاشب با هم بحث کردیم منم که نشد لباسمو شروع کنم چون سوزن نداشتم تازه منجوق و پولک نقره ای کم بود

لباسم موکول شد به فرداش سه شنبه 

+ عکسا رو توی پست جدا میزارم


  • ادم و حوا

نظرات (۲)

لباسِ چی ؟!

سابقه تشنج داری ؟!

پاسخ:
پاسخ:
لباس برای عروسی دیگه
نه بابا تشنج ی اصطلاح بود توی متن نوشتم یکم مزاح کنم
سلام بهار خانمی خوبی؟ کجایی نمیای پیش ما
امیدوارم الان که اومدی حالت خوب باشه گلم
خدا رو شکر حال بی بی جان هم خوبه
آره نرخ دروها چندین و چند برابر شده خدا به داد برسه

پاسخ:
پاسخ:
سلام خانم جان
کجاییم؟ من جایی نیستم همیشه وبلاگم و اینترنت
فقط یکونیم روز نمیتونستم بنویسم چون هم گفتهه بودم که نمینویسم هم پولکدوزی کار زیاد داشت
نرخ داروها زیاد شده من نخریدم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی