منو + دکتر + مامان + بچه های داروخونه
انشالله که زود خوب بشه
چون بی بی جان من صبرو حوصله اول رو نداره
عمل چشم داشته
انشالله که عملش خوب پیش رفته باشه
بعدشم سرکار رفتم
از شانس منم یادم رفته بود قرص بزارم بعد از سرکار بخورم چنان گیج و منگ بودم تا اخر شیفت بیحال شده بودم
از بس این ارباب رجوعان راهنماییی کردم خسته شدم
بماند چند تا نوبت متخصص همینجوری دادم به چند تا روستایی
بماند اونا چقد دعام کردن و تشکر کردن
منم گفتم کاری نکردم وظیفس و این حرفا
امروز واقعا سخت بود دست تنها بودم یعنی دقایق اخر داشتم تلف میشدم
این تلفن جواب دادن که از همه بدتره
هلاک شدم دیگر
یعنی اگه بخوام اون سوژه تلفن جواب دادن بگم همه میرین هوا
بماند ی بنده خدایی زنگ زده بود که اسم چندتا دکتر بپرسه بعد اهنگ زیادی باران شنیدن بیاااااااااااا دوری کنیم از هم / بیاااااااااااااااااا تنها بشیم کم کم
خلاصه اهنگ بقدری زیاد بود صدای خانوم اصلا نمیشنیدم که ببینم چی میگه
یهو گفتم خانوم ببینید اهنگتونو گوش بدین بعد به من زنگ بزنید من صداتونو اصلا ندارم
یهو زد زیر خنده گفت معذرت میخوام میخواستم بگم یا بلندتر حرف بزنید یا بزارین برم صداشو کم کنم فک نمیکردم اینقد زود تلفنو جواب بدین
اینم ارباب رجوعه ما داریم حالا هی میگن تکریم ارباب رجوع
والا میبینی ما چی میکشیم
یا موردی دیگه طرف امده شماره بگیره میگم برای کدوم پزشک میخواید
میگه دکتر
میگم فرق نمیکنه هر دکتری زدم
میگه نه
گفتم باشه پس خلوتتره رو شماره میدم
یهو رفته پیش منشی میگه این گفته این اتاق شماره نداره همینو شماره داده
برگشته منشی بهم میگه چرا نذاشتی انتخاب کنه
گفتم بله
طرف نمیدونم کجا گمو گور شد
اینم ی مدلشه
ی مورد دیگه میگم خانوم بچتونو بذارین پایین روی استیشن و سکو خطرناکه
میگه بچم ذوقش کرده
میگم خانوم لطف کنین حداقل جلو دهن بچتونو بگیرین سرفه میکنه صورتم
میگه وا خانوم شما که چیزیتون نمیشه
یعنی میبینین چی میکشیم
مامان اخر شیفت امده براش نوبت گرفته بودم
دکتر گذاشت رفت اورژانس
مامانو گفتم بشین پشت در اتاق الان برگشت برو تا برم داروخونه داروهاتو بگیرم
مامان رفته نشسته دکتر امده میگه خانوم دیر امدی من دارم میرم شیفتم تموم شده از اون موقع کجا بودی بشین برای شیفت بعد
یهو وسایلمو جمع کردم رفتم داخل اتاق مامانمو گفتم شما برو تو منم بعد رفتم گفتم خسته نباشید اقای دکتر مامانم هستن
اینو میگی دکتر شروع کرد به عذرخواهی
خلاصه نتونست قصر (قسر )در بره همون د فرار خودمون دیگه
خلاصه دفترچه مامان گرفتم بردم داروخونه
بچه ها منو دیدن پریدن روم
اوووووووووووووه چه خبرتونه
خلاصه دلشون تنگ شده بود بوسم کردن و گفتن چه عجب یاد ما کردی شب کاری
گفتم نه شب کار نیستم دارم میرم خونه
انگاری که لبو لوچه اویزون
میگم چی شد
میگن خیلی بدی
گفتم اره اره بدم
گفت خو گفتیم میام سر میزنیم بهت
گفتم ای بابا هفته دیگه میام پیشتون
خلاصه داروهاشو گرفتمو و امپولشو رفت بزنه
منم بدو امدم درمانگاه یکم به همکار شیفت شبم کمک کردم تا مامانم از اورژانس بیاد
حالا بماند که همکار شیفت شب میخواد چیکار کنه
هرچند خودمم اذیت شدم عصرکاری اونم با متخصص و اون همه مراجعه کننده
خداروشکر ی روز دیگه راضی از سرکار برگشتم خونه
+حوصله شکلک گذاری ندارم فقط الان نیشم تا بناگوش بازه
- ۹۲/۰۲/۱۵