Unknown
سلام
خوانندگان محترم توجه کنید این حاکم بزرگ میچی کمان گزارش میدهد احترام بذارین
وا چرا میخندین
خو امدم که جونم براتون بگه
شب (منظورم همون دیشبه)رفتیم دیدار مامان و بابای زن داداشم که از کربلا تشریف اورده بودن و جاتون خالی شام مفصلی چلو گوشت دعوت بودیم
اقا ما که رفتیم ماشین داداشمون نشستیم از بس این عارف عمه رو مخم بود بیا شام با من بریم خلاصه اینکه ما هم کم کاری نکردیم و رفتیم باهاشون در ماشین داداشم نشستیم
بدبخت اون داداش سومی که تصادف کرده بود با خودمون بردیم حالا ی وضعی نه میتونه درست راه بره نه دستاشو تکون بده
فقط برای من جالبه ها بشقاب و قاشق نمیتونه دستش بگیره ولی اون گوشی به اون بزرگی چطوری آیا در دستش میگیره و بازی این حرفا میکنه آیا؟؟؟
بعد درماشین نشستیمو داداش گرامی آهنگ برای تو گذاشتنو همه رفته بودن تو حس خوندن این نیم وجبی عارف عمه(همون دخمل داداشم منظورمه) همچی رفته بود تو حس میخوند از خوده خواننده بیشتر رعایت میکرد
خلاصه اینکه ما هم کم کاری نکردیم نازش میکردیم اونم خوب صداشو میبرد بالا
عاشق این وقتهام که کسی کاری به کارم نداره و فقط بیرونو نگاه میکنمو احساس ارامش دارم
به روزای خوبمون فک میکردم به روزای که بعدها با وجودش زندگیم زیباترین دقایق خواهد داشت
بعدش یه اهنگای میذاشت دلم میخواست پر بزنم
بعدشم یکم شاد گذات این عارف ما پاشد تو ماشین قر میداد
این هفته چند شب تو عروسی و خونچه و این حرفا هستم
خلاصه ی 30 -40کیلومتری راه هست تا خونه زن داداشم
داخل کوچه نشده بودیم که خونوادگی امدن بیرون خوش امد گویی کردن
زن داادشم داشت پر پر میزد ایشالله خوشبخت بشن درسته که داادشام خیلی اذیتم کردن اما جز سلامتی و خوشبختی چیزی از خدا براشون نمیخوام
زن داداشم بوس بوس کرد مامانش که منو ول نمیکرد میگفت توی کربلا ی ثانیه از جلو چشم نمیرفتی خیلی برات دعا کردم گفتم ممنونم لطف کردین
خلاصه بابای زن داداش گفت نمیدونم چطور بود شما جلو چشم بودی؟
یعنی همچین دلم خالی شد گفتم خدایا شکرت
خلاصه رفتیم خونشون این فندق ی بلایی شده بود که خدامیدونه همش میخندید
قربونش بره عمه
موقع شام چون شام یکم برام شور بود اما خوردم و ی لحظه فکر اینکه تپش بگیرم کلا از ذهنم بیرون کردم
ی مامانی داره زن دادشم به کل شهر معرفی کرد یعنی دیشب مشهور شدماااااااااااا
اگه اسممو تو روزنامه دیدین تعجب نکنید هااااا
حالا بماند که چقد خوش گذشت دوتا زن داداش ماه بهم داده مثل خواهرم دوسشون دارم
برگشت دوباره نشستم تو ماشین داادشم بازم اهنگ و شادی
ی شبی بود پر از شادی پر از خنده ی شبی بود پر از تجربه قشنگ پر از خوشی
اما سر سه راهی امدیم تو ماشین خودمون
دلم برای اقایی تنگ شده بود
دلمو میبینین چقد اذیتش میکردم
الهی چشاشو چطوری داره میخونه تند تند نخون اونقد برات بنویسم همه این روزامو
جلو این تریبون آزاد میگم دلم برات تنگ شده
حالا برم برگردم میام میگم ببینم چه خبره
- ۹۲/۰۲/۱۴