یکم حرف مونده بین ما وشما
جای نگرانی نیس
من همون بهارخانمی هستم
ببخشید اگه با نوشتم اون متن ناراحتتون کردم چون میدونم هیچ کس نمیخونه مینویسمش
شاید بعدها به خانواده ها نشون دادیم شایدم فقط کلبه ای بشه برای خاطره هامون و شادیهامون
+دیروز ی پست گذاشتم که تا اطلاع ثانوی نمینویسم نزدیک بود خفه بکنین ادم جرات نداره حرف ننوشتن بزنه و مجبور شدم کلا حذفش کنم
+ وبلاگ موضوع بندی میشه ی کسایی ما رو نمیشناسن ی کسایی خسته شدن ی کسایی خاموش میخونن و اندکی هم روشن شدن و شدن همپای حرفامون
+داستانمون داستانه فقط کمی واقعی کمی پر پیچو تاب کمی احساسی کمی گریه و گاهی اوقات دلم پر میشه از جمله های که به کسی نمیتونم حرفشو بزنم کمی سخت گیرم کمی
+ کامنتو هم چشم تایید میکنم دلخور نشین دیگه خیلی زیاد بود نشد بیام وبلاگاتون
+ و معذرت برای دونه دونه اشکهایی که پای نوشته هام میریزن سعی میکنم از اخساساتم ننویسم از حرفای دلم ننویسم منو به بزرگواری خودتون ببخشید
+ عکس گذاشتم دیگه تا اپلود کنم دیر میشه
+ سعی میشه که نوشته هام کمتر رمزی باشه اگه احیانا رمزی شد فقط بخاطر بعضی از اتفاقاس
+ انشالله ختم میخوام راه بندازم که آدرسشو میزارم که اگه دوست داشتین ما رو بانی قراربدین و بیان قدم رنجه کنین
خیلی حرف زدم انشالله زیر سایه پدر و مادرتون و همسرتون باشید
یا حق
- ۹۲/۰۲/۱۱
خدا به جوونیت رحم کرد