امروز من با سوتی هام
چهارشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۳۶ ق.ظ
دیشب کمی افت توجه داشتیم
دیشبم حالمان بد شد کمی جوش زدیم
اخرشب هم دیگه با درد قلبم تموم شد و یکم حرفیدم با اقاییمون فک کنم یکم درد دلمان بالا امده بود و خیال
پایین امدن نداشت
یکم خودمان لوس کردیم
اونقد توجه بهم نکردیم شدیم این
خلاصه بازم پیاده روی نرفتم زن داداش بردن رسوندن (اخه قول داده بود مشتری داشت مجبور شد صبح زود ببرنش)من هی این شونه اون شونه کردم تا خوابم برد
خلاصه یکمی تنبل شدیم
الان فقط اهنگ گوش میدم
راستی یادم رفت بگم داداشمشون (داداش اولی) ی جفت کفش خریده بودن اما ندادن فک میکردن کوچیکه
گفتم از پای من ی شماره بزرگتره
احساس کردم اندازه مامانه اما نمیدونم چرا ندادن
بعدا نوشتم:
که خلاصه ظهر ساعت 12 اینا اون داداش دومی با زن داداشمو فندقو عارف امدن و دو دست لیوان برای مامان اوردن طرح دار با گلهای ابی
یعنی تا دیدم یاد سرویس خودم افتادم مثل اون سرویس پارچ لیوان خودمه که برای جهازم خریده خیلی خوشملن

یعنی الان من از مامانم بیشتر ذوقم کرده چقد کادو گرفتش 

ظهر رفتم بیمارستان برداشته اقای ما اس داده :
روز زن بر هر زن پیره زن برادر زن مادر زن پدر زن سوزن امپول زن پنبه زن بیل زن جر زن زیراب زن و مخصوصا زن امین مبارک باشه
حالا این اس زمانی برام امد که خواستم ی قاشق ناهار تو دهنم بکنم قاشق در دهان همانا و اس باز کردن همانا و منفجر شدن من همانا
حالا همکارا چپ چپ نگاه کردن همانا
مردم از خنده 

خوب خندمو که کردم اس دادم گفتم خدابگم چیکارت نکنه مردم از خنده همه همگارام چپ چپ نیگام میکنن
دیدم اس نیومد
براش تعریف کردم قاشق تو دهنم اس خوندن همانا منفجر شدن من همانا و چپ چپ نیگاه کردن همانا
خلاصه گذشت گذشت
یکی از همکارا دنبال شماره تلفن یکی از دکترا بود شماره از دفتر تلفن پیدا کردم با اعتماد بنفس بالا شماره اقایی مینویسم میدم دست همکارم
یهو برمیگرده میگه ببخش ها اما شمارشو دکتر عوض کرده گفتم چطور گفت اخه تا جایی میدونم دائمی داشتش تا نیگاه کردم دیدم ای وای من شماره اقای نوشتم سریع شماره دکتر نوشتم دادم دستش.

ایشالله سال بعد بتونیم منو اقایی هم ی چیزی بخریم بهشون کادو بدیم
امشب اقایی برای مامان شیرینی خرید گفتم ی شاخه گل میگرفتی مامان شیرینی نمیخوره که گفتش میخوره خوبشم میخوره
خلاصه امشب یکم زودتر رفتش
خوش بگذرونن ایشالله
هرچند دیشب داشتم از غصه بی تابی میکردم که تنهایی چقد بده 

این بی انصافها که همشون رفتن من تنها موندم

بماند که دوشاخه گل بهم رسید الان تو اتاق منه که خشکشون کنم
سوتی زیاد دادم
مثلا برای شماره خونه عمه چهار رقم اخر شماره اقایی نوشتم دادم مامان
بعد هی زنگ میزنه میگه اشتباهه

که خودم شماره رو دوباره گفتم مامان گرفته میگه وا این چهار شماره که اخرش فرق میکنه مال کیه
من تا نیگاه کردم سریع خودمو رسوندم تو اتاق 

مردم از خنده خدا بگم چیکارت کنه که هوش و حواس برام نزاشتی

دلاتون شاد لباتون خندون غماتون بر باد

- ۹۲/۰۲/۱۱