امشبم گذشت
بجای خاموش کردن سیستم گوشیمو خاموش کردم
خوبه همینجوری میخواستم منتظر اس دادن اقایی باشمو تا بگه رسیدم
اما ای دل غافل که بجای اینکه سیستمو خاموش کنم گوشیو خاموش کردم خلاصه گوشی بدست خوابم بردشتا نزدیک ساعت سه صبح بود که گوشی نیگاه کردم ببینم ساعت چنده دیدم نور افتاده رو دیوار
ای وای
کی سیستمو روشن کرده چرا گوشیم خاموشه
بعد فهمیدم ای دل غافل حواس نیست که نگو خودم جابجا خاموش کردم
بعدشم دیدم دوتا اس رسیده بهم ی اس دادم دیدم جوابی نرسید دوباره خوابیدم
اما صبح چقد به گیجی خودم خندیدم بنده خدا این اقایی ما چی میکشه
خلاصه صبح شروع کردم به تمیز کردن اشپزخونه و شستن ظرفها و ناهار درست کردن
وای وای
جاتون خالی اشکنه گوجه تصویب شد
ما همچنان در حال پوست کردن سیب زمینی و پیاز و مواد اولیه شدم که روغن گذاشتم رو گاز و زیر قابلمه شعله رو کم کردم و مشغول خرد کردن سیب زمینی بود
رفتم ادویه ها رو بیارم و ظرف نمک بزارم جلو دستم
خلاصه پیاز باید بکم تفت میدادم پیاز ریختم یکم هم زدم نوبت سیب زمینا شد اما ای دل غافل ظرف نمک ریختم تو قابلمه
با اعتماد بنفس کامل سیب زمینی گذاشتم تو کابینت
این اولش بود هنوز متوجه کارام نشدم که یهو باقلی های اونروزو بردم فریزر بزارم برگشتم گوجه هارو بردارم دیدم وای دستمال تو یخچال
یهو دوزاری افتاد که سیب زمینی نسوزه
رفتم دیدم ای وای من سیب زمینی در کار نیس
حالا اینجا فهمیدم ای بابا سیب زمینی تو کابینه نمک تو قابلمه
خدا روشکر که اول غذا درست کردنم بود و روغن دوباره گذاشتم و پیاز برداشتم از روغنای قبلی
سیب زمینی سرخ کردمو پیاز اضاف کردمو قوشتلی (رشته پلویی) زدمو گوجه از قبل اپ پز شده رو هم تف دادمو خلاصه اب جوش ریختم گذاشتم بپزه خلاصه اخرش موقع خوردنش ی تخم مرف هم میزنی اضاف میکنی غذای ما امده اس بفرمایید نوش جان
جاتون خالی بعد اون همه حواسپرتی یه ناهاری شد تررررررررش بخاطر اون گوجه های محلی (ولایتی خودمون) خلاصه ی ظرف از فریز کم شد
حالا بماند که بعدشم شیفت داشتمو فشارم پایین امده بود
اما رسیدم بیمارستان
بغل بوس بچه ها
هرکی منو میدید انگار سفر دراز مدت بودم همش ماچ ماچ کنان
پریدم بغل مامان بیمارستانم یعنی خیلی دوسش دارم یکی از بچه های خدماتونمونه بوسش کردم تبریک گفتم و گفت مرسی
به بچه های دیگه تبریک گفتمو بعدشم رفتم با مسئول درمانگاهمون تبریک گفتم
اونم خوشحال شد بعدشم رفتیم کتابخونه بیمارستان ی متن خوشگل زدیم برای درمانگاهمون زدیم پشت سر پذیرشمون خوشگل شده بود حیف پرینتر رنگی نداشتیم که گلش رنگی بیفته
اینم اون برگه به مناسبت روز مادر
بعدشم به مامان اقایی اس دادم
بعدشم برای مامان خودم
خلاصه اخر شیفت تموم شدم زنگ زدم مامان اقایی ی تبریک گفتم
بعدشم امدم خونه
زن داداش اولی امدن کادو داد به مامانم ی پیراهن و ی روسری
داداش کوچیک که ته تغاریمونه اونم ی پیراهن اوردش
داداش سومی که جلوی منه اونم با ی شاخه گل خوشگل امدش نمیدونم چقد پول داد
داداش دومی نیومدن هنوز
خوب زیاد نخندین همین بود دیگه
- ۹۲/۰۲/۱۰
تو هم بدتر از من حواست پرته ها
نوش جونت