s گفت دانایی که گرگی خیره سر، هست پنهان در نهاد هر بشر هرکه گرگش را در اندازد به خاک،رفته رفته میشود انسان پاک آنکه با گرگش مدارا می کند ، خلق وخوی گرگ پیدا می کند مردمان گر یکدگر را می درند، گرگهاشان رهنما ورهبرند اینکه انسان هست اینسان دردمند، گرگها فرمانروایی می کنند آن ستمکاران که باهم محرمند، گرگهاشان اشنایان همند گرگها همراه وانسانها غریب، با که باید گفت این حال عجیب؟! سلام مهربون به روزم ومنتظر حضورت باشد که باران نگاهت اندیشه ام را بارور کند.
باز من دو روز نبودم شما اینجا کولاک به پا کردین
الهی فدای اون دل تنگت بهارخانمی