Unknown
واقعا کمرم شل شده از شدت ضربه یکم چیز سنگین برمیدارم درد و خودش میان ناخوانده
الان حس میکنم کمرم دوتیکه شده والا از بس که درد دارم
دیروزمو ننوشتم روز قشنگی بود روز بچه داری روز خونه داری روز جالبی بود
بچه زیاد نگه داشتم از یکروزه تا 12 ساله
مدیریتم در بچه نگه داری خیلیه
نمیدونم دستم به نوشتن نمیره یا دلم به نوشتن نمیره
دیشب همش خوابای خوشگل خوشگل دیدم اخرشبی یه حرفای بین منو اقایی رد و بدل شد
رو تخت دراز کشیده بودمو وفک میکردم
اخرشم چندتا ذکر گفتمو و جوابی نشنیدم از اقایی خوابم برد خوابم خیلی قشنگ بود و صبح با وارد شدن داداش بزرگم تو اتاق از خواب پریدم
قرار بود برم پیاده روی اما چون با حضور پری جان نمیشه پیاده روی کرد نرفتم قرار شد چندروز بعد پیاده رویمو شروع کنم بزنم به در بیخیالی زمونه و زمونه هرچقد دوست داره چوب بزاره لای چرخ ما
کم کم کارامون داره شروع میشه باید به مامان کمک بدم نمیدونم باید چیکار کنم
ی زن داداش دارم عاشقشونم برام مهم نیس کاری انجام بدن یا نه
برام همونقد مهمه که اس میدن یعنی براشون ارزش دارم
که وقتی میرسن خونه منو میبوسن و دلشون تنگ میشه
که دیشب باهاش نرفتم مهمونی میگه چرا نیومدی غریبیم میکرد خندیدم گفتم شوهرت که بود
گفت شوهر ی چیزه خواهر شوهر ی چیزه دیگه
یعنی ممنونم خدا که خانوادمونو داری گسترده میکنی و توجه داری بهمون
خداجونم ممنونم که منو اروم میکنی و راحت میخوابم
ساعت 12.11 روز چهارشنبه الانم دوباره ی فرم استخدام دیگه پر کردم خدا جونم توکل بخودت اینم دومین فرم استخدامی میدونم حواست بهمون هستش منم تلاشمو میکنم و تا بتونم خودمو به اب و اتیش میزنم که بشه ی کاری دستو پا کنم
- ۹۲/۰۲/۰۳