ناهار امروز من
خلاصه بعد اس اقایی
متوجه شدم هیچ کس به فکر ناهار ما نیس و باید خودم به فکر ناهار باشم خلاصه ی ماکارونی سریع گذاشتمو تند تند سیب زمینی پوست کردمو تند تند ریز کردم و روغن گذاشتم با یکم گوشت چرخ کرده و یکم پیاز رنده شده گذاشتم سرخ بشه
و اینگونه شد
ابکش کردن ماکارونی
نوش جانمون کردیم
بعدا نوشتم:
ناهار خورده بودم و مامان بابا نبودن
خلاصه برای خودمان داشتیم میگشتیم که دیدیم ای وای داداش و زن داداش گرامی امدن
خو بی انصافا خبر بدین خودتون اینجوری گشنه میمونین
والا
حالا بماند که داادش گرامی ما اصلا هویج نمیخوره اونم اونجوری تو ماکارونی
خلاصه براش تخم مرغ نیمرو کردیمو با زن داادشم کلی خندیدیم گفتیم تا شماها باشین بدون خبر بیاین
ایندفعه گشنه میمونین دفعه دیگه زودتر خبر میدین
زن داداشم گفت ماهم ناهار قورمه سبزی داشتیم هرکار کردیم نموند منو هم اورد خونه شما
خلاصه ماجرای شد روز تولد ما
ای خدا
روزی هرکس رو با خودش همراه کن
امروز همه دعاهام مستجاب میشه چون نیت کردم از امروز با نیت دارم دعای عهد میخونم اگه همراهم میشی دست ه قلم شو ی نظر خشک و خالی بده قربون قدمهاتون سایتون از سرمون کم نشه
- ۹۲/۰۱/۲۳