اخرین جمعه سال 91

روزی پر از خونه تکونی روزی پر از احساس قشنگ روزی پر از من و تو

خوب بود یعنی عالی بود

من وتو بهترین روزامونو داریم

یکم دلم گرفته بود که همسرک منو دلداری داد و حرف زدو گفت ایشالله سفر زیاد قراره بریم و اونم دوتایی

خلاصه پنج شنبه اول فروردین به احتمال 90 درصد راهی سفرم با خانواده محترم و با حرفای همسرکم کلا دلم باز شد خوشحالم 

احتمال داره عروسی درپیش داشته باشیم خداکنه داشته باشیم چون دلم هوای عروسی کرده 

این داداش ما سروسامون بگیره بنده خدا 34 سالش شده

خلاصه از ظهر بالای نردبون بودم دکوری اتاق تمیز کردم خیلی خوشگل شد

اتاق خودمم دیگه کلا انتی سوسک کردم دیگه وجود خرخاکی نیستش

خلاصه اتاق خودم خوشگل شده جای تختمو عوض کردم و کمد لباسمم جاشو عوض کردم کلا اتاقم ی جورایی جالب شده

امروزم از 4 عصر شیفت بودم تا الان سرکار امدم 

راستی نمیدونم چرا هوس موتور سواری کردم

+اضافه نوشت : 

یعنی الان نمیدونم چیکار کنم چرا قرص سر خود میخورییعنی کارد بزنن خونم درنمیاد