خدا با منه
مامان زنگ زد بیا بیمه رفتم دیدم نشستن پرسیدم چی شد گفتن هیچی گفتم همینجوری نشستین خودم رفتم جلو پرسیدم چقد طول میکشه گفتن به شما کاری نداریم
گفتم مامان من میخوام برم بانک نشستن شما هم بی فایده اس
اونا هم با من امدن رفتیم اموزشگاه برای کارای کارتکسم
که گفتند فقط شش ماه فرصت داری کی ازمون دادی گفتم اخه من تصادف کردم و بنده خدا حرفامو با دقت گوش دادگفت اگه رد شده باشه باید دوباره ازمون بدی خلاصه دوره اموزشی دید گفت بعد از تعطیلات زنگ بزن
بعدشم رفتم بانک رفــــــــاه (فقط اسمش رفاهه والا هرچی بدبختی داری همونجاس)من فقط برای استعلاجی اون حسابو باز کردم اما نمیدونستم که استعلاجی منو بیمه قبول نمیکنه خلاصه فقط رفتم کارتمو تحویل بگیرم
بعدشم دیگه پیاده رفتم بانک ملی برای حقوقم بخور ونمیر که سه ماهی میریزن اونو برداشتم باز پیاده ازکنار مغازه ها رد میشدم اداره پست ی سرزدم دوتا مغازه رفتم ودست خالی برگشتم و رفتم تا به صندوق افضل طوس پول بریزم
بعدم مامان زنگ زد کجایی ما امدیم خونه گفتم هنوز بانک هستم
روز خوبی بود یکم پیاده روی لازم بود برام
رفتمو برگشتم اینقد شلوغ بود و ترافیک که پیاده زودتر میرسیدی
+بیخیال دنیا شدم
