بغض
دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۱، ۰۴:۲۱ ب.ظ
امدم بنویسم نزدیک ی ساعتو نیمی هست منتظرم
میخوام لپ تتابو خاموش کنم برم پایین
از صبح تو اتاقم خسته شدم از تختم
از لباسام اززز اتاقم
دلم پیاده روی میخواد ی هوای خوب و تازه
ی وقتا چشام خستن فک کنم ضعیف شدن
حالم خوب نیس
حالت تهوع دارم هیچی نتونستم بخورم
نمیدونم کی این روزا میخواد تموم بشه
امشب شیفت داشتم و خیلی راحت دادمش به یکی دیگه
ی بغض گلومو گرفته
یا خودمو باید فراموش کنم یا بچگیمو
- ۹۱/۱۱/۲۳