.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

Unknown

پنجشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۱، ۰۶:۰۳ ق.ظ
دیگه نتونستم اخر شبی خودمو نگه دارم و هرچی رسید گفتم هرچند بعدش خودم پشیمون شدم و کلی بدوبیراه نثار خودم کردم

اصلا برام مهم نیس چون ضربشو خودم خوردم دوباره قلبم دردمیکنه دیشب زجر کشیدم از درد

صبحم که از خواب پریدم یعنی از کابووووووووووس 

دلم شادی میخواد زندگی اروم وبی سروصداااا

عصری برای دخترعمو جشن گرفتن شاااید برم شااااایدم نرم

بیمارستان احمق امروز جلسه اجباری گذاشته ساعت 12ظهر

حقوق من بدبختو هنوز نریختن بقول همکارا همه خرج کردن من موندم

این موقعها یاد این ضرب المثل میفتم (به من رسید وا رسید

جاوتون خالی چشممو باز کردم دوتا قرص میل کردم بجای چای صبحانه

این مامان گیرداده پرده بشوریم

گفتم  برم بیرون بیمارستان جلسه داریم تو میتونی بشور من که نمیتونم 

الان افقی هستم تا یکم بهتر بشم برم پایین

  • ادم و حوا

نظرات (۱)

Behtar bashi azizam

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی