بعد عروسی دخترعمو
ماهم ساعت 4 بود رفتیم ی بلوز دامن پوشیدم با ساپورت
خلاصه قرار بود خودم تالار بترکونم که دید ای داد بیداد دیر رسیدم نه که من دوره ای رقاصی رو تو تمام نقاط دنیا رفتم دیگه هیچی تو کره ماه ی دوره رقص رفتم برام عالی بودش
هیچی از موضوع اصلی دور نشم که دیدم ترکوندن و گمب گمب ضبط داره تالار منفجر میکنه
هیچی مثل ی دوشیزه نشستم رو صندلی و نظاره گر رقاصان بالای سن بودددم که لباساشون ما رو کشته بود
این زن عمو هم کنار ما نشستو شروع کرد تو گوش ما پچ پچ کردن
الان فک میکنم گوشم صدا میده
خلاصه اینکه اقا داماد و عروس تشریف اوردن
اوووووووووخی عروسو ببین (مثل عروسک شده) امدن مهمونارو خوش امد گویی
اینجانب دست دختر عمو رو فشار دادم و گفتم خوشبخت بشی
نشستیم و دخترعمو رفتن وسط سالن با شوهرش هنرنمایی کردن و کلی شاباش گرفتن
ماهم براشون دست زدیم
دیگه داداشای عروس و داماد و باباهاشون امدن یکم رقصیدند
خلاصه نوبت خانمها شد که اقا داماد بیرون راهنمایی کردند
و خانمها لخت نمودند و با لباسای انسانهای اولیه شروع کردن به پایکووبی
منم مانتو رو دراوردم و زن عمو گفت مبارک باشه ماهم گفتیم ممنون سلامت باشین
هیچی نمیدونن این لباس ما مال قرن بوووووووووووق میباشد
خلاصه شال دراوردیم و هیچی ی جاهای سانسور کنم بد نیس
بعدشم پریدم خونه زودی
روحیه ام کلی عوض شددددددددددده
خوشحااااااااااااااااااااااااالم همین
- ۹۱/۱۱/۱۹
سلام خوشحالم ممنون که وبلاگمونو میخونی بله تایید میکنم تا جایی که بتونم جوابم میدم