کدبانوگری من
نمیدونم چرا وقتی میخوام بنویسم همه چی یادم میره
بزارین این دوروز جمع کنم پریشب فرشاروو قالی شویی اوردش (بعد این همه سال مامان بحرف من گوش کرد که ما خودمونو بکشیم اخرش مجبوریم ی روز بدیم قالی شویی) هیچی فرشارو پهن کریدم دیدیم بلهههههههههههه همه تمیز چز ی فرشمون که رنگ روشن بود لک داشت زنگ زدیم و مثل دیروز صبح امدش گفت بله شما درست میگین و لکه هارو نشون دادیم و گفتش بروی چشم و ما هم دوتا فرش دیگه رو جمع کردیم اشپزخونه و قالیچه رو هم دادیم بردن
هیچی اشپزخونه موکت بود و بعد از مراسم اون خواستگاری داداش دیگه جمع و جور کردیم دست نزدیم
منم برداشتم افتادم به جون دیوارهای اشپزخونه و خودمو هلاک کردم اما تمیز شد
بعدشم یخچال از برق کشیدم تا تمیز کنم و تا موقع فرش بندازیم همه چیز تمیز باشه خلااااااااااااصه اشپزخونه تمیز شد
از صبحم درگیر تمیز کردن یخچالم دو طبقه تمیز شده ی طبقه دیگش مونده
ناهار درست کردم بادنجون و گوجه گذاشتم
الان امدم استراحت کنم تا اون طبقه دیگشو برم تمیز کنم
دوباره یکی دیگه پیدا شده برای خواستگاری
مامان میدونه حرفشو بزنه من خودمو ج.. میدم
یعنی الان در حد انفجاررررررررررررررم اگه حرف بزنه دوباره از حقم دفاع میکنم
- ۹۱/۱۱/۱۸
ممنون خسته نیستم