خونه داداش
سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۱، ۰۷:۲۸ ب.ظ
امروز ظهر تصمیم گرفتیم بریم خونه داداش
داداش امده بود دنبالمون
به همسرری گفتم و رفتم اماده شدم
ساعتای 4 بود همکارم زنگ زد کجایی
گفتم خونه داداشم
گفت عجبا بدو بیا شیفت داری رفتی مهمونی
گفتم کی من؟؟؟؟؟؟
هیچی دیگه تازه کاراشون تموم شده بود بحساب میخواستم بشینم فندق ببینم که دنبال تاکسی زنگ زدم که هیچی تاکسی نداشت
بدو اماده شدم خودمو رسوندم سرکوچه به همسری گفتم میشه یکم شارژ بدی و............
خلاصه هییچی همسری شارژ بهم رسوند
هیچی دیکه رسیدم بیمارستان و شروع به کار کردم اخرشم بی طاقت شدم دوبار زنگ زدم همسری
حالشو پرسیدم ای بابا اگه گذاشتن دو دقیقه درست حسابی حرف بزنم
- ۹۱/۱۱/۱۷