27
واسه یه بارم که شده از خوشحالی اشک بریزم
واسه یه بارم که شده بگن نوبت تویه که تاس روزگارو بندازی
خداجونم دارم کم میارم توکلم تو بوذی و هستی و خواهی بود
نمیدونستم شب 14 ماه رمضان اینقد هوش بارونی کردن دل من میشی
الهی بمیرم عزیزمو ناراحتش کردم
عزیز دلمو
قربونش برم
اینروزا تموم میشه مگه نه؟
اینروزا اخرشه دیگه تکرار نمیشه مگه نه؟
خداجونم همینطور که از غروبای پنج شنبه بدم میاد اما عاشق طلوع خورشیدم
خداجونم میشه یه ارزوی منو براورده کنی؟
اگه لیاقتشو دارم اونو بهم بدی؟
قول میدم اذیتش نکنم
اگه میشه بده به من اگه امشب پیشم بود اینقد بارونی نمیشدم
نمیذاشت اینقد گریه کنم
حداقل از خونه میرفتیم بیرون
اخه خیلی بده که همه فک کنن خوابی و ندونن که همه حرفاشونو میشنوی
خوب دیگه خودمم نفهمیدم چی گفتم از بس گریه کردم نوشته های خودمو نمیتونم بخونم خوب دیگه بسه گریه عزیزم ناراحت میشه بفهمه تا این موقع گریه کردم
برم ببینم میتونم بیدارش کنم
عزیزم اگه خوندی معذرت بخدا نمیگفتم اینجا داغون میشدم فردامونو خراب میکردم
حداقل الان سبک شدم
میخوام بهت زنگ بزنم بگم ..................
- ۹۱/۰۵/۱۳