اگر میتونین توی وبلاگ ملاقات با خدا حاضری بزنین ممنون میشم
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مَحَمَّدٍ و َعَجِّل فَرَجَهُم
امروز برای نخ سه پود شهرمونو زیرو رو کردم بالاخره پیدا کردم
امروز برای بیمه تابلوفرشم رفتم و به در بسته خوردم گفتم حتما حکمتیه
امروز کلی خنده مهمون لبای بقیه کردم تا همیشه توی خاطرشون باشم
امروز خیلی استراحت دادم خودمو چون نیاز داشتم
و امروز
مهمان ناخوانده شد و امروز مهمان سفره افطار خدا نیستم
* نوشتم که یادم باشه برای بدست اوردن خواسته هام چه ها که نکشیدم
اگر دعایت مستجاب نشد، برو و گوشه ای بنشین...
یک دل سیر گریه کن...
شاید لازم باشد میان گریه هایت بگویی :
« اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا»
خدایا! ببخش آن گناهانیم را که دعایم را حبس کرده است.
الذیـن ءامنـوا و تطمئـن قلوبهــم بذکــرالله
الا بذکــر الله تطمئــن القلوبـــــــ . . .
قبل افطار همچین میزون نبودم
الان بهترم
خیلی بهترم
توی حدیث کساء کلی دعاتون کردم
تو بهتر از هرکسی حالمو میدونی
میدونی اشکای من برای چیه
میدونی حال و روزمو
میدونی
فقط ازت میخوام کمکم کنی
ازت میخوام کمکم کنی
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مَحَمَّدٍ و َعَجِّل فَرَجَهُم
بغض نوشت: هرکار میکنم که خوب باشم نمیتونم
ی شب دیگه گذشت
ی افطار دیگه گذشت
اولین افطار توی بیمارستان شیفت بودم
چقد غریب بودم جقد خسته شدم چقد خسته کننده بود
خدایا اون لحظه چیزی جز تو نخواستم
اولین افطاری بود که میز نچیدیم اولین افطاری بود که هیچ کس نبود دور و برم متاسفم برای درک نکردن مسئولین که چرا اینجوری سلف تک و تنها باید افطار کنی
ولش کن مهم نیس اسماتون و سر افطار یاد کردم درسته حال و روز خوبی نداشتم اما مهم نیس